دکتر عبداله گنجی: مقام معظم رهبري بر اين موضوع صحه گذاشتند كه باوجود نظام ديني و سياست ديني، برخي در قالب «دين سياسي» حركت ميكنند. البته معمولاً درباره تفاوتهاي اين دو گزاره در حوزه تئوريك بحث ميشود اما حقيقت اين است زمينه رفتاري ـ اجتماعي آن هم ملموس است. الگوي امام سياست ديني است. در الگوي امام نه تنها دين و سياست از دو مخرج و مجراي متفاوت با هم تلاقي نميكنند بلكه دين زايشگاه سياست است. سياست از درون دين تراوش ميكند و به همين دليل به آن سياست الهي و انقلاب آن را «قياملله» ميگوييم. شاخصه چنين سياستي آميختگي آن با اخلاق است. شاخصه حكومت دينداران تبلور اخلاق در مرام و منش آنان است. اصولاً مردم دين را در عرصه تئوريك نميخواهند بلكه آن را در اخلاق و رفتار حاكمان ميپسندند.
سياست ديني يعني انطباق همه چيز با اصول و اخلاق اسلامي، اما دين سياسي يعني ابزاري شدن دين در راستاي منافع يا تحريك اجتماعي و استفاده از عواطف ديني براي ديده شدن خويش. مهمترين شاخصه رفتاري كساني كه دين سياسي را مدنظر دارند، اين است كه هنگام پاسخگويي به عملكرد خويش به ميان مردم ميپرند و پشت آنان سنگر ميگيرند تا در قالب حدود الهي پاسخگو نباشند. دينداران سياستمدار فرصتها را براي خود نميسازند و هر فرصتي را به هر قيمت نميخرند. براي مثال شجريان در فتنه 1388 دستش را از خودرو بيرون ميكند و با نشان دادن علامت پيروزي، مرگ بر ديكتاتور ميگويد، معتقد است 1400 سال است اسلام هنر را نابود كرده است، در آغوش نامحرمان قرار ميگيرد و بالعكس.
حال به عرصه سياست برگرديم. سياست ديني چنين تجويز ميكند كه چنين فردي نميتواند محور هنر در سياست ديني باشد اما دين سياسي ميگويد اكنون موعد انتخابات است نامي از او ببريم تا رأي بيشتري بياوريم. لذا فلان مسئول در حكومت اسلامي به اين دليل نام او را ميبرد تا رأي بيشتري بياورد و اين همان دين سياسي است. اما در سياست ديني صداقت و يكرنگي حرف اول را ميزند، دين اجازه نميدهد براي رسيدن يا حفظ قدرت همه چيز را توجيه كنيم و نظام ما هزينههاي زيادي براي حفظ جوهره ديني خود تاكنون پرداخته است چون سياستمداران دينمحور به التقاط روي نميآورند. عدالت را در عبور از ولي نميدانند. كساني كه دين را براي خود ميخواهند، عواطف ديني مردم را بهگونهاي سامان ميدهند كه خود ديده شوند اما اصول صحيح اسلام سياسي به ما ميگويد مقبوليت اگر با فساد همخانه شود به مشروعيت منجر نميشود. دين اگر ابزار شد شاخصهاي سياستورزي را به گونهاي ميچينيم كه ريل حركت خود را در جاده قدرت سامان دهيم. اما سياست ديني ميگويد وقتي تكليف از شما برداشته شد لازم نيست كاسه از آش داغتر شويد و براي خود رسالت متمايز تعريف كنيد.
دينداران واقعي كه وارد سياست ميشوند سامانه اداره كشور را به گونهاي نميچينند كه صرفاً استمرار آنان در قدرت را تضمين كند، بلكه مصلحت كشور و انقلاب را در اقدامات پايدار و اساسي ميدانند. براي سياستمداران دينمدار نوع عملكرد در دور اول و دوم رياست جمهوري فرقي نميكند، اما كساني كه دين را ابزار استمرار در قدرت ميدانند، قيمتها را در دور اول ثابت و در دور دوم (كه آينده سياسي ندارند) متغير و شوكآلود ميكنند. دين سياسي بيش از حد و رياكارانه فرياد «وامردما» سر ميدهد اما سياستمداران اسلامي رياكارانه پرچم مردم را بلند نميكنند و از اصول ديني براي رضايت مردم عدول نميكنند، حق را با اكثريت جابهجا نميكنند، خدا را با مردم اشتباه نميگيرند و اصراري بر ديده شدن به هر قيمت ندارند. نقدشان براي خدا و گرهگشايي از مردم است و زمان و مكان و مقتضيات زمان سامانه نقادانه آنان را فعال و منفعل نميكند. عدالت برايشان در زمان معنا و مفهوم نمييابد و خارج از پوسته دين عدالت را نمييابند.
استفاده ابزاري از دين باعث شد مردم اروپا مدعيان دين را كنار گذاشتند. اما امام به ما آموخت كه اگر سياست ديني داشته باشيم و سياست به مثابه حقهبازي نباشد، صداقت برآمده از نفس دينداران، ملت ما را وفادارتر از امت رسولالله در حجاز و ملت اميرالمؤمنين در كوفه مينمايد و اين امر تجربه شده است.
مردمي كه در بهمن 57 از امام استقبال كردند در 10 ساله حضور ايشان در حكومت در جنگ و ترور و تحريم بودند اما سياست ديني امام بود كه پس از 10 سال سختي و مشقت چندين برابر استقبال اوليه، در تشييع جنازه وي شركت كردند و حكومتداري، نه تنها جايگاه امام را تنزل نداد كه پر فروغتر كرد. ماندگاران تاريخ دينداران حقيقياند.
منبع:جوان
دیدگاه شما