عالم مجاهد عابد زاهد متعبد و شجاع و عادل و کامل استاد و متواضع حجه الاسلام ولمسلمین حضرت شیخ ابراهیم حجتی فامنینی خلف صالح الله یار شاهد که در یک خانواده روستائی اصیل و پاک و با تقوی در یک صد و پنجاه سال قبل در فامنین دیده به جهان گشود پس از دوران طفولیت که در عین فقرمالی با منعت طبع و عزت نفس شرافتمندانه پا به عرصه جوانی گذاشت بعلت فقر و عدم امکانات در کودکی و جوانی نتوانست تحصیل علوم مقدماتی نماید تا سنین سی سالگی که محیط یک قرن و نیم قبل ایران بخصوص روستاها بعلت بی لیاقتی زمانداران قاجار در فقر مالی مطلق و هرج مرج و روز مداری و تلسط اشرار بود با فکر و اندیشه بلند ولی در ظاهر با کارگری مانند مانند لقمان حکیم علیه السلام جهت امکرار معاش قوت لایموت زاهدانه به زندگی خود و خانواده و پدر پیر فعالیت می کرد و به عبادت مشغول بود و مختصر کشاورزی و زمینی که پدرش داشت کار می کرد ولی در همان زمان که کشاورزی مختصر را اداره می کرد . همه کشاورزان او را امین می دانسته اند و حتی در موقع تقسیم آب که در آن زمان با قدح آب را می سنجیدند در نزدیکی آنها توقف نمی کرده که شاید مقداری کم و زیاد باشد شاید شبهه نباشد و روزی با شخصی مخاصمه می کرد . آن شخص یک سیلی به ایشان می زند ایشان هم درست یک سیلی می زند و می ایستد بازهم طرف یک مشت می زند ایشان هم یک مشت می زند ایشان هم یک مشت می زند یعنی در زد و خورد هم غضب خود را کنترل می کرده و فقط مقابله به مثل می کرده با اینکه قوت بازو داشته میتوانسته حریف را از پا در آورد ولی عدالت را مراعات می کرده اینچنین تقوای همه بعدی داشته و بعلت همین تقوای واقعی و ایمان محکم و نبوغ ذاتی ناگهان نور الهی در وجود او پرتو افکن می شود .
( العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشائ ) قلب پاکش منور گشته .... می شود که به تحصیل علوم قرآنی و معارف دینی مشغول شود و هدف را در بلندای قله معرفت میگذارد تا به هدف نرسیده از مجاهدت و تحصیل علم باز نایستد لذا علوم مقدماتی شیوه زمان خود را در موطن خود در ظرف مدت یک سال به پایان میرساند که این پاداش از طرف خداوند منان در نتیجه نافله ها و مناجاتهای سحری به او عطا می گرددد ( که به گریه سحری و نیاز نیم شبیست ) ( و باالاسحارهم یستغفرون – قرآن کریم ) عشق به علم و صفای باطن و استعداد بسیار قوی که در مدت یک سال خود را تجربه کرده وادار می کند که با همه فقر مالی به حوزه علیمه همدان مراجعه نماید عنایات الهی شامل حال گشته حجره ای را در مدرسه زنگنه قدیمی همدان در اختیارش میگذارند با شوق فراوان مشغول ادامه تحصیل می شود در خدمت استادانی متبحر و دلسوز همچون عارف بزرگ حجه حق حضرت شیخ محمد بهاری و امثاله رضوان الله علیهم اجمین علوم سطح و عرفان و دروس خارج فقه را در مدت بسیار کمی با فعالیت و کوشش شبانه روزی فرا می گیرد و در حد اجتهاد با نطریه استادان بزرگوار خود ماموریت پیدا می کند که به موجب دستور قرآن کریم پس از تفقه و عالم شدن به فقه شیعه ابیستی در میان قوم خود مردم را ارشاد و هدایت فرماید به موظن اصلی فامنین باز گشت می کند و با یک اندیشه بلند و خستگی ناپذیر مصصم به هدایت و بیداری افکار مردم و تربیت جوانان مستعد و مبازره با فساد و منکرات و هرج مرج و مقابله با اشرار و خوانین می شود و مردم نیز انصافا با آغوش باز پیشوای عظیم شان خود را که مدتی چشم انتظار بودند عاشقانه استقبال می کند و توده مردم پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه می زنند و مسجد و محراب را مرکز تجمع مومنین و سنگر مبارزه قرار می دهد پس از مدتی که در مسجد اقامه جماعت و تعلیم احکام و امر بمعروف و نهی از منکر و موعظه و نصایح را ادامه می دهد نهی از منکر عملی را با اخطارهای قبلی به افراد منحرف شروع می کند و برای برچیدن خرافات و کارهای خلاف احکام اسلام که در آن زمان رایج بوده و با عزمی راسخ به کمک مردم متدین شروع به کار می کند و طبیعتا هر شخصی که خود را وقف اسلام کند و با فساد و منکرات و فساد و ظلم مبارزه کند دشمنانی که در خط ابلیس هستند و مخالف احکام اسلام و تابع شیطان و هواهای نفسانی پیدا می شوند که غرور و جاه طلبی و رسالت و عیاشی و ارباب بودن خودشان را حفظ کنند . لذا کار تلیغ و نشر احکام اسلام و رواج سنتهای اسلامی دشوار می شود ولی عالم مجاهد و فداکار ما یعنی حجه الاسلام ولمسلمین حضرت شیخ ابراهیم حجتی رحمه الهله علیه وارث حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام مقتم تر مشغول به کار می شود اگرچه اشرار غداره کش مکرر به ایشان حمله مسلحانه می کنند اینک بطور خلاصه و اجمالی از کارهای کلی معظم اله و اخلاق حسنه اسلامی او تقریر نموده به نظر خوانندگان عزیز می رساند از صفات حالیه او علم است همچانکه در سطور گذشته فی الجمله بیان گردید در مدت بسیار کمی که در خدمت استادان بزرگ در همدان تحصیل می کرد بطور افاضه ای از طرف خداوند منان در فقه اسلامی و عرفان در ردیف علمای ربانی متجلی گردید که جواب گوی تمام مسائل اسلامی بود و خواست زکوه علمش را اداء نماید مدرسه ای در منزل خود که در حقیقت حوزه ای کوچک بوده تاسیس کرد و جوانان مستعد و متدین و عاشق بع علوم اسلامی را برای نام نویسی نموده و حوزه علمیه در آن زمان فقر فلاکت تشکیل داد و خود با آنهمه مرجعات مردم و ارشاد و مسجد و منبر و غیره طبق یک برنامه دقیق مشغول تدریس و تعلیم گردید که در مدت حدود ده الی پانزده سال توانست با پشتکار عجبیی سی نفر شخصیت علمی روحانی و عالم و دانشمند و فاضل و متعبد به جامعه تحویل دهد که نگارنده نام مشخصات اکثر آقایان حجج اسلام و مروجین شریعت نبوی (ص) را که شاگردان دست اول شیخ بزرگ ما بود در خاطر دارد که آن سی شخصیت عالم آخرینشان تا سال 1360 هجری شمشی بودند که همگی در جوار حضرت حق آرمیدند رحمهم اله این یک نمونه از خدمات بزرگ شیخ ما رحمه اله علیه که تا حدود شصت پنج سال پس از رحلت خود شاگردان فاضل و دانشمند او ترویج دین می کردند از بعد فرهنگی چنان مردم را با اسلام اصیل و فرهنگ غنی شیعه و مبارزه و جهاد با ستمگران را آشنا کرده و روح اسلام را به جان مردم تزریق کرده که حتی در انقلاب اسلامی زمان ما به رهبری حضرت امام خمینی رضوان اله علیه و روحی فداه هم تاثیر داشته و مردم فامنین در انقلاب نسبت به مناطق ... خود پیشتاز بودند و اما زهد او نشئت گرفته از زهد مولایش امیر مومنین علیه السلام در تمام مدت عمرش قبای کرباسی و عمامه متقالی و پیراهن کرباس و کفش گیوه و یا چرمی محلی و بجای عبا پوستین محلی در زمستانها لباس او را تشکیل می داد و بارها از مریدان پروتمند که وجوه شرعیه پرداخت می کردند و حتی از خوانین بعضا متدین پیشنهاد کردند بعنوان هدیه نه از وجوهات یک دست لباس فاستونی برای معضلم له تهیه و تقدیم کنند و اصرار زیاد هم کردند پذیرفته نشد مگر اینکه از نظر اخلاقی مبادا دل مومن رنجیده شود و اجابت در خواست مومن مستحب است گفته بودند چند متری کرباس بخرید و بدهید رنگرز محلی با رنگ سرمه ای رنگ کند بعد خیاط محلی بدوزد تا من بپوشم از لحاظ خوراک صبحها آش بلغور و ناهار کله گوسفند که در آن زمان بسیار فراوان و ارزان بوده استفاده می کرده حتی اگر دعوت به میهمانی می کردند با این شرط که همین غذا تهیه کنند اجابت می کرده اما مساوات او برای نمونه یک شبی از طرف یک نفر خان متدین ( مقضدالملک ) یک خروار آرد یعنی حدود سیصد و شصت کیلو از چهار فرسخی شبانه از ترس دزدان و گرسنگان با چند نفر مسلح به خدمت ایشان میفرستند چند نفر از مومنین که در خدمت ایشان به کارهای عموممی رسیدگی می کردند در منزل ایشان بودند که بارهای آرد می رسد پس از تحویل گرفتن و ارائه قبض رسید همان شب دستور می دهد آرد را پنجاه قسمت می کنند یک سهم برای خانواده خود و چهل نه سهم دیگر به فقرا تقسیم شود و خودش هم نظارت می کند همس ایشان نقل می کند که چون ما در مضیقه و کمبود نان زندگی می کردیم بدون اطلاع آقا پس از برداشت سهم خودمان یک سهم دیگر نیز برداشتم و مخفی کردم وقتی تقسیم سهم ها نزدیک به اتمام شد آقا لیستی نوشته بود و از روی لیست ملاحظه کردند که یک سهم از سهم فقرا کسر آمده با ناراحتی تاکید کردند که این یک سهم کجاست با ترس و لرز گفتم من برداشتم مخفی کردم برای موارد اضطرار گفتند هر چه زودتر بیاور ، آوردم و به صاحبش فرستاد و اما تعبد و انضباط دینی او پیوسته مساعات شب و روز را با طهارت و با وضو بود و در اتاق درس بین طلاب موقع درس دادن رو به قبله و سر رو زانو و لباسهایش را جمع کرده و آستین پوشیده می نشست و درس می داد عرضه داشتند که کتابهای درسی نیازی به طهارت و ادب آن چنانی لازم ندارد فرمود من حیا می کنم که نامهای مقدس معصومین علیهم السلام را بدون تواضع و ادب و طهارت بر زبان جاری سازم خودمان را با دیگران مقایسه کنیم و عبرت بگیریم عجبا از این ادب ولایت در ساحت مقدس انبیاء و اوصیاء علیهم السلام . در بعد مبارزه با منکرات در آن زمان هرج مرج و فقر فرهنگی و انحرافات و خرافات در مدت کوتاهی چنان محکم و استوار در مقابله با منکرات مقاومت کرد که تمامی کارهای زشت غیر اسلامی و انحرافی را اعم از قمارهای دسته جمعی و شرابخوارهای افراد شرور و الواط و غداره کش و رقص آوازهای مهیج مراسم ازدواجها و شب نشینیهای مفسده انگیز را به کمک مردم متدین فداکار از سطح فامنین و شصت روستای دیگر به هر طریق و حتی با تعزیر و تازیانه جمع کرد و محیطی سالم و آرام و فرهنگ پذیر اسلامی و امن بوجود آورد برای نمونه از مبارزات با منکراتش را ببنید که عده ای از سربازان خان های بزرگ بنام بهار الملک و ضیاء الملک که هر دو نفرنشان از ملاکین بزرگ و از درباریان قاجاریه و سفیر بوده اند و از رعایای خودشان سرباز داوطلب به اصطلاح به دولت معرفی می کردند که استخدامی و مزدور می شدند این خان ها خود را مالک الرقاب مردم می دانسته اند لذا سربازان آنها نیز بسیار حسود بوده اند که شراب خور بودند با اطلاع شیخ بزرگ می رسانند دستور می دهد همگی سربازان را که حدودا 20 نفر بوده اند و تحت فرماندهی ژاندارمری --- بوده اند به هر عنوان احضار می کنند و در یک اتاق منزل آقا بازداشت می کنند پس از نماز ظهر و عصر و استراحت به صحن منزل تشریف می آورند در حالیکه جو بد مستی بسیار محکمی در دست داشتند دستور می دهند یکی یکی سربازان را می آورندو می خوابانند و خودش حد شرابخواری را آنها جاری می سازد ولی یکی از سربازان پیدا نمی شود خیال می کنند فرار کرده بعدا معلوم می شود که آن بد بخت از ترس چوب آقا خودش را طوری به سقف چوبی اتاق چسبانده که دیده نشد و شبانه فرار کرده قابل توجه اینکه موقع زدن چوب بر بدن سربازان با صدای بلند به هر ضربه ای می گفته است یا بهار الملک یا ضیاء الملک یعنی اربابتان را به فریاد خود بطلبید این چنین قاطعانه منکرات را از بین می برد نمونه دیگر از مبارزاتش با منکرات که جالب توجه است اینست که اطلاع می دهند عده ای از ژاندارمهای ---- که در آن زمان در ایران بودند به یکی از خانه های کنار آبادی که یک زن بیوه زندگی می کرد رفت و آمد می کند پس از حصول اطمینان افرادی را مامور می کند که کمین کرده و چند نفر از ژاندارمها را دستگیر و بخدمت آقا می آورند پس از باز داشت چنان تعزیر و تنبیه می کند که دیگر نمی توانسته اند راه بروند و بعد آزاد می کند که بروید و به فرمانده خودتان اطلاع دهید که ما گرفتار تازیانه عدالت شیخ شدیم و دستور می دهد جار می کشند همه اهالی فامنین با بیل حاضر شوند وقتی همه بیل به دست یک جا جمع می شوند دستور خرابی و ویرانی خانه متهم را صادر می کند که همان ساعت آن خانه را یا خاک یکسان می کنند و گزارش این کار به فرمانده ژاندارمها می رسد بلافاصله با خشم و کینه سوار بر اسب در همان اجتماع مردم با شیخ بزرگوار مقابل می شود پس از حرفهای درشت و گفتگوهای غلیظ فرمانده می گوید که آقا شما روی چه قانون و مجوزی این کارها را انجام می دهی و مردم را تحریک می کنی بی درنگ در جواب می فرماید که من بعنوان یک مسلمان و به فرمان قرآن و اصل نهی از منکر انجام وظیفه می کنم و از کسی دستور گرفتن لازم نیست با این جواب فرمانده عصبانی شده و اسلحه کمری خود را با سرعت می کشد و آقا را هدف قرار می دهد و آقا هم محکم و استوار یقه پیراهنش را باز کرده در حالیکه با دست به سینه خود اشاره می کند می گوید اگر مردی این سینه من شلیک کن تا معلوم شود مرد کیست و نامرد کدام است فرمانده بهت زده ( فبهت الذی کفر ) دست در ماشه می ایستد و همه مردم فامنین بیل بدست در صحنه حاضر و آماده و در انتظار دستور بودند و این قضیه بهانه ای می شود که حضرت شیخ بتواند یکی از ریشه های نازک استعمار را که همان ژاندارمهای ..... در منطقه بوده اند قطع کند و حداقل شر آنها را از یک بخش کوتاه کند لذا دستور می دهد مرکب مرا که یک الغ سواری بوده حاضر کنید بلافاصله مرکب سواری شیخ بزرگ حاضر می شود و سوار شده بطرف همدان حرکت می کند و پس از طی دو کیلومتر از راه فرمانده مزبور به وحشت افتاده عده ای از معتمدین محل را پس از معذرت خواهی برای باز گشت حضرت شیخ بدنبال او می می فرستند که به هر خواهش و تمنائی عذر خواهی نموده باز گردانند و این کار را می کنند و آقا بخاطر میانجیگری معتمدین و متدنین مراجعت می کنند و فرمانده مجدا به خدمت رسیده و دستش را می بوسد و توبه می کند و خود را فرمان بردار معرفی می کند ولی با این شهامت، قاطعیت از بعد حق شناسی در برابر پیر مرد مکتب داری که در طفولیت شیخ مدتی کوتاه آن آخوند مکتبی درس قرآن داده بوده همیشه در میان مردم آن پیر مرد مکتب دار را احترام می گذاشته بحدی که بایستی اول آن پیر مرد از درب وارد می شده بعدا شیخ بزرگوار آن پیر مرد اظهار می کرد آخر من خجالت می کشم که همچون تو بزرگی پشت سر من وارد مجلس شوی لذا برای اینکه پیر مرد ناراحت نباشد دستور می دهد که شما مدتی در نزد من درس بخوانید که حق استادی تو جبران شود و بعداز ادای این حق در پشت سر من بعنوان ماموم معاشرت داشته باشی و این دستور را پیر مرد اطاعت می کند چقدر دقت در حقوق مردم چقدر تواضع و حق شناسی در برابر ایچنین است که خداوند جز او پاداش محسنین را به او می دهد که پس از حدود هشتاد سال هنوز مقامش ورد زبان مردم است و دعا و رحمت نثار می گردد باضافه پاداش عملش را خداوند منان در نسلش قرار داده که فرزند گرانقدر و عالم و فقیه و مجتهد بزرگوارش مرحوم حجه السلام ولمسلمین حاج شیخ محمد حجتی جناب پس از تحصیل علوم و فقه اسلامی در ردیف مرحوم حضرت آیه اله آخوند ملا علی ابن ابراهیم معصومی همدانی مدت چهل پنج سال ارشاد و هدایت مردم بخش فامنین را بعهده گرفت که خدایش با اولیاء خود محشورش فرماید و همچنین نوه های حضرت شیخ از روحانیون مبارز و متعبد و متعهد و متقی و با فضلیت و مروجین اسلام هستند این شخصیت بزرگ یعنی مرحوم حجه الاسلام ولمسلمین حضرت شیخ ابراهیم حجتی از حدود یکصد سال قبل تاکنون فامنین و یک منطقه را بنور علم و تقوی منور کرده و هنوز هم ادام دارد چون سی نفر از شاگردان با فضلیت او هم اکثرا روحانی و از خانواده های علم و تقوی هستند و اما پس از این همه مجاهدات و خدمت به اسلام و مسلمین و ترویج و اشاعه فرهنگ اصیل اسلامی و تعطیل سنتهای غلط و خرافات خداوند مهربان به وجود رحمت خود دعوت کرد و شیخ بزرگ و پیشوای مجاهد ، با عزت و شرف و سعادت و دین ولایت و معرفت با اطمینان خاطر به عالم قدس ارتحال فرمود بدین شرح که سالی در ماههای آخر عمر شریفش با جمعی از مومنین محل عازم مشهد مقدس رضوی بقصد زیارت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلم می شود یعنی در ماه صفر المظفر سال یکهزار سیصد و سی هفت هجری قمری البته با مرکب اسب و الاغ و پیاده ---- می کنند --- یک نفر از شاگردان روحانی ایشان ملازم خدمت بوده با رنج فراوان سفر آن روزی وارد سبزوار می شوند و در سبز وار از شیخ بزرگ بعلت رنج سفر که خود همه امور سفر را متحمل می شده بیمار می شود و مدت بیماری هم بیش از دو روز طول نمی کشد که در میان یاران همسفر با عشق به وصال مولایش امام هشتم علیه السلام با قلبی آکنده از آرزوی زیارت امام علیه السلام در دیار غربت دور از خانواده و اهل بیت به درود حیات گفته روح مقدس او به پیشوایان حضرا معصومین علیه السلام ملحق می شود یکی از شاگردان با ذوق حضرتش عالم جلیل محقق در رثاء و تاریخ وفات استاد خود چنین انشا فرموده ---
همنام با خلیل بود آن شیخ با وقار بردش چون منتجبین ، صحرای سبزوار
زین عاریت سرا به بقا کرد ارتحال بر اهل دین خزان شد بر خود او بهار
سالش هزارو سیصد و سی هفت در صفر با پیشوای دین خودش گشته همجوار
آری با رحلت جان سوز آن عالم مجاهد بزرگوار بهار خرم مومنین خزان گشته و فاسقین و تبه کاران از فقدان او مسرور گشتند جنازه مطهر حضرت شیخ بزرگوار را بطور امنت در یک صندوقی در سبزوار امانت گذاشتند تا پس از مدتی یکی از شاگردان برجسته و فقیه دیگرش بنا به وظیفه شاگردی استاد خود را از سبزوار حمل و در مشهد مقدس در باغ رضوان در جوار تربت مقدس عالم آل محمد حضرت امام رضا علیه السلم بخاک پاک خراسان که دری از روضات جنان است می سپارد و کرامت دیگر اینکه پس از چها سال باغ رضوان را که گورستان قدیمی بود بوسیله شهرداری مشهد هموار می کردند که پارک و غیره تاسیس نمایند ناگهان قبری شکافته می شود و جنازه ای تازه و با طراوت پس از چهل سال آشکار می گردد شهردار مشهد ناشناخته به احترام تازه ماندن این جنازه مطهر با احترام فراوان او را در کنار مرقد مطهر مفسر بزرگ قرآن صاحب تفسیر مجمع البیان شیخ بزرگوار طبرسی اعلا الله مقامه مجدا دفن کردند ، آری نوریان مرنوریان را جاذبند جذبه و عشق به ولایت و علم و مجاهدت او را در ردیف یکی از بزرگترین علمای شیعه قرار داد اینست پاداش صدیقین خدایش در جوار حضرات معصومین علیهم السلام درجاتش را متعالی و روح پاکش را در اعلا علیین بمقام قرب حق واصل فرماید .
از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام در خواست شفاعت از روح پاک بلند شیخ رضوان اله علیه طلب توفیق و قضای حاجات از مومنین و خواننده عزیز التماس دعا و طلب مغفرت دارم .
عبدالحسین رهبر
دیدگاه شما