به گزارش آوای فامنین ، طلبه مجاهد شهید حجتالاسلام سید مصطفی الحسینی هم از آن دست اشخاصی است که بسیاری از مخلصان را در میل به گمنامی خود تا بدین روز شکست داده است، لیکن بر ما فرض است در این عصر بیداری جهانی اسلامی، پیشگامان این عرصه را الگوی راه قرار دهیم و از کسانی یاد نماییم که بیداری اسلامی امروزه جهان اسلام، مدیون آنهاست.
حال که فصل بیداری اسلامی در کشورهای منطقه فرا رسیده است و برخی جوانان انقلابی سعی دارند با برنامههای مختلف نام و یاد پیشگامان این عرصه را زنده کنند، جا دارد تا از طلبه مجاهد شهید سید مصطفی الحسینی یاد کنیم.
وي از سالهای آغازین نهضت، تلاشهای زیادی برای بیداری اسلامی در بسیاری از کشورهای منطقه انجام داد و پرچم اسلام را حتی در کشورهای کمونیستی مانند کوبا نیز به اهتزاز درآورد.
مختصری از زندگانی سراسر مجاهدت این مبارز خستگیناپذیر را در گفتوگو با مادر این شهید بزرگوار در زير ميخوانيد.
مادر شهید مصطفی الحسینی ابتدا خود، همسر و فرزند شهیدش را اینچنین معرفی میکند.
من فاطمه ربانی مادر شهید سید مصطفی الحسینی هستم، سید مصطفی اولین فرزند زندگی مشترک ما و پدر وي مرحوم سید علی آقا الحسینی بود.
سال ۱۳۳۳ بود که خدا او را به ما داد. زمانی که مصطفی متولد شد ما در محله بنه بازار همدان که به مسجد آقای آخوند ملا علی میرسید، ساكن بودیم. روز پنجم عید بود که مصطفی متولد شد. اسمش را هم عمو محمدش انتخاب کرد. دومین و آخرین فرزندم منیرالسادات در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمد.
مادر شهيد در مورد نحوه آشنایی این شهید بزرگوار با قرآن و شیوه تربیتیاش میگوید: پس از تولد مصطفی تا پنج سالگی من کم کم از سورههای قرآن را به او آموزش میدادم تا یاد بگیرد حمد و سوره را بخواند. سپس او را به مکتب گذاشتم تا برود و قرآن بخواند، خودم از اول تا آخر سوره یس را به او درس دادم. پس از این که مصطفی به ۷-۸ سالگی رسید من در حیاط خودمان که خیلی بزرگ بود تکیهاي درست کردم و در آن بچههای ۶ تا۱۰ ساله را جمع میکردم و به آنها چای و نخود کشمش هم میدادم که دلگرم بشوند و بیایند بعد خودم برای آنها اشعار و مدح اهل بیت را میخواندم و آنها را آموزش میدادم.
فاطمه ربانی افزود: آنها داخل حیاط چرخ میزدند و اشعار را تکرار میکردند. مصطفی چون سید آن جمع بود پرچمی در دست داشت و شالی هم به گردن میانداخت و جلودار هیأت میشد. مصطفی جلو میرفت و آنها هم سینهزنان به دنبال او میرفتند، بعد از منزل ما خارج شده و به سمت منزل آقای بقال میرفتند که او هم دارای تکیه بود، وقتی به منزل آقای بقال میرسیدند همه میگفتند که هیأت سید مصطفی آمد زمانی ما این کارها را انجام میدادیم که برگزاری هیأت و مجالس روضه از طرف رژیم منحوس پهلوی اجازه آنچنانی نداشت. بالاخره دوران خفقان حکومت منحوس پهلوی بود و محدودیتهای خاص خودش را داشت، بعضی وقتها هم تکیه عزاداری را در کاروانسرای بازار برپا میکردند من به همراه مصطفی و دخترم میرفتیم آنجا ما خانمها پشت پرده میایستادیم و مشغول عزاداری میشدیم تا مجلس تمام شود و او را به خانه بیاوریم. خلاصه مصطفی را در این محیطها و مجالس بزرگ کردم.
مادر شهید حجتالاسلام سید مصطفی الحسینی تاکید کرد: مصطفی کودکیاش را در هیأتها و تکایا گذراند. به این شکل از اول محرم تا دهم محرم برنامه منظمی داشتیم. به یاد ندارم هیچ وقت مصطفی توی کوچه رفته و اوقاتش را با بازی بچهها بدون هدف سپری کرده باشد. جای مصطفی یا در مکتب خانهها بود یا در مجالس روضهخوانی، نماز خواندن را هم خودم یادش دادم. از کودکی وقتی قرآن میخواند خودش را موظف میدانست تا معنیاش را هم بخواند.
مادر شهید الحسینی درباره فعالیتهای انقلابی وی، اظهار داشت: در سرای گلشن در بازار همدان کلاس قرآن دایر کرده بود و در کلاس قرآن و کتابفروشی جوانان انقلابی را جمع میکرد. یک نسخه رساله حضرت امام(ره) را از نجف آورده بود که هنوز هم به یادگار دارم. گفتم «مصطفی جان چطور میری به نجف؟ گفت: من میرم خرمشهر بعد از اونجا به عراق میرم.»
فاطمه ربانی افزود: اعلامیهها را مچاله میکرد و داخل دستکش خود قرار میداد و در منزل آنها را روی سینی صاف میکرد و از روی آنها مینوشت و پخش میکرد گاهی اوقات دخترم نیز کمک میکرد و بعضی وقتها آنها را به قم میبرد برای آیتا... گلپایگانی و آیتا... مرعشی نجفی. مصطفی رفقایی هم داشت که مبارزه میکردند که بسیاری از آنها به شهادت رسیدند. از جمله شهید تقی بهمنی، شهید خضریان، شهید فراهانی و...
وی افزود: با تشویقها و راهنماییهای آیتا... فاضلیان امام جمعه معظم ملایر که بعد از آیتا... آقای آخوند ملاعلی همدانی و دیگر بزرگان با آنها رفت و آمد داشت با سختی و تلاش زیادی به قم رفت و در انقلابیترین مدرسه علمیه وقت یعنی مدرسه حقانی ثبت نام کرد و مشغول تحصیل شد و در آنجا با بزرگان زیادی رابطه داشت و چند سالی در قم بود. حتی زمانی که آیتا... جنتی در اطراف همدان تبعید بود با ایشان هم در ارتباط بود و با دوستان مبارزش به خدمت ایشان میرفتند.
مادر این شهید بزگوار اظهار داشت: سید مصطفی چند سال خارج از ایران با حکومت شاه مبارزه کرد بعد از بازگشت به ایران به قم رفت و خدمت حضرت امام(ره) رسید. عشق زیادی به امام و انقلاب داشت و تمام وقتش را به انقلاب اختصاص داده بود؛ به طوری که بعد از پنج سال که در خارج از کشور در کشورهای مختلف از جمله پاکستان، افغانستان، لبنان، سریلانکا، عراق، ترکیه، سوریه و ... به مبارزه گذرانده بود، بدون فاصله خود را به ایران رسانده و مشغول خدمت بود. همچنین بنا بر اسناد بر جای مانده، ایشان در 17 کشور اسلامی به فعالیت تبلیغی و مبارزاتی مشغول بوده و از یاران و دوستان نزدیک مرحوم احمدشاه مسعود در افغانستان و شهید چمران بودهاند که سرانجام در حادثهای مشکوک به دیدار حق تعالی شتافتند. مزار ایشان در گلزار شهدای همدان بوده و پدر بزرگوارشان 19 اسفند ماه سال 90 به رحمت ایزدی پیوستند.
در ادامه نامهای از این شهید بزرگوار که خطاب به خانواده خود و با نام مستعار « عبدا...» نوشته شده تقدیم میگردد.
پس از تقدیم سلام، سلامتی، اخلاص، آگاهی و هوشیاری شما را از درگاه خداوند مستضعفان خواهان و خواستارم و اگر از حالات اینجانب خواسته باشید بحمدا... به خیر و سلامت هستم و به دعاگویی شما مشغول هستم. من الان در پاکستان هستم.
به خدا قسم راهی را که انتخاب کردهام به جز راه خداوند متعال نیست و از روی اشتیاق به بهشت یا ترس از دوزخ نیست. فقط به خاطر خدا و اسلام عزیز است و برای اینکه شاید توانسته باشم رضای حق تعالی را به جای آورم از تمامی جان و مال و عزیزترین کسانم گذشتم.
و اما ای برادران و خواهران! در زمانی به سر میبریم که از هر سو کفار و منافقین برای نابودی اسلام عزیز دست به دست هم داده و از هرگونه جنایتی دریغی ندارند و این وظیفه سنگین بر دوش ماست و اگر خدای ناکرده کمی غفلت کنیم به اسلام عزیز ضربه خواهند زند. پس دست به دست هم دهیم و با پیروی از خط ولایت فقیه، اسلام عزیز را یاری کنیم.
بار پروردگارا انقلاب ما را به انقلاب امام مهدی(عج) متصل گردان.
خداوندا تمام آنهایی که برای اسلام زحمت میکشند از تمام گزندهای روزگار حفظ فرما.
خداوندا تمام شهدای ما را با شهدای صدر اسلام محشور بفرما
آمین یارب العالمین والسلام علی من اتبع الهدی
خداوند حافظ و نگهدار شما.
عبدا...
1357-پاکستان
دیدگاه شما