به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «آوای فامنین» به نقل از تسنیم، عبدالله (کیان) عبداللهی، معاون خبر خبرگزاری تسنیم در یادداشتی برای فرهیختگان نوشت: یکی از وجوه داغ مباحث مربوط به «شناخت»، چه در «علوم شناختی» و چه در «جنگ شناختی»، نسبت میان «تصویر» و «کلمه» است و به تعبیر روشنتر، توجه و دقت در اینکه انسانها بیشتر بر پایه کلمات، تفکر میکنند و تصمیم میگیرند و یا بر اساس تصاویر؟
عجالتاً تلقی نگارنده این است که حتی وقتی با بهرهگیری از «کلمات» استدلال میشود، نهایتاً انسانها بر پایه «تصویر»ی که از آن کلمات برای آنها ساخته میشود، جهتدهی میشوند؛ به همین دلیل است که پیش و شاید بیش از الفاظ و گفتار، خودِ گوینده یا لحن او و یا شکل گفتار او و یا حتی سابقه او، در جهت و اندازه تأثیرگذاری کلام او مؤثر است.
درج این مقدمه بسیار موجز از آن جهت است که تأکید کنیم برای فهم مناقشات و مباحثات مربوط به مذاکرات هستهای یا مناسبات ایران و آمریکا، باید یک تصویر کلان داشت و ذیل آن به بررسی بهتر مسائل پرداخت.
یک مشکل مزمن معمولاً این است که انسانها از پدیدارها غالباً تصویر دو وجهی در ذهن دارند؛ مثلاً در همین موضوع مناسبات و مذاکرات تصور میشود که دو دسته وجود دارد؛ یکی طرفدار مذاکره و دیگری دشمن هرنوع مذاکرهای است و یا یکی طرفدار تعامل و دیگری صرفاً به دنبال تخاصم حداکثری است.
معضل دقیقاً از همینجا آغاز میشود و اتفاقاً یکی از دشواریهای «جریان سوم» در پدیدهها این است که باید از چند پله قبلتر شروع و اثبات کنند که امور به این دو گروه تقلیل نمییابد و دیدگاه سومی هم هست و البته یک عامل بروز این معضل، تلاشهای همان دو گروه است که چنین تصویر رادیکالی بسازند که خروجیاش این است: یا با ما یا بر ما؛ و راه دیگری نیست.
مدعای متن پیش رو آن است که در مسئله یاد شده، سه گروه اصلی فعالند؛ دسته اول که ما آنها را سادهسازان و رمانتیستها مینامیم، دسته دوم که آنان را انسدادطلبان میخوانیم و جریان سومی که به او عقلانیت انقلابی میگوییم.
در یادداشت روز شنبه که با عنوان «امر پارادوکسیکال هستهای»(+لینک) منتشر شد، مجموعاً به چند پارادوکس اشاره کردیم؛ که البته میشد به آن موضوعات دیگری هم افزود. اما تأکید کردیم که اساساً سیاستورزی، تصمیمگیری در شرایط پارادوکسیکال است و مابقی گروهها، ماقبل سیاستند.
ما منتقد فلسفه کانت هستیم، اما برای تقریب به ذهن میتوان درباره پارادوکسها به آنتینومیهای کانت اشاره کرد؛ کانت میداند که برای عبور از آنتینومیها باید یک سطح بالاتر برود وگرنه نمیتواند معضل را حل کند؛ لذا به عقل عملی میرود و آنجا سعی میکند تعارض را حل کند. غرض از ارجاع به آنتینومیهای کانت صرفاً این است که تأکید کنیم عقلانیت انقلابی برای عبور از پارادوکسها تلاش میکند یک سطح از سیاست مبتذل و قطبیشده بالاتر برود.
پارادوکس اول- «تخاصم»: در یادداشت شنبه اشاره کردیم که آمریکا مشخصاً خصم ایران است؛ اما باید برای مقابله با او «دکترین تخاصم» داشت؛ رمانتیستها و سادهسازان معتقدند که مسئله خیلی ساده است، آمریکا متجاوز و زورگوست، اما چارهای غیر از «تسلیم» و «پذیرش حداقل سطحی از استعمار» نیست؛ انسدادطلبان هم عملاً میگویند شاید اساساً چارهای جز انتحار نباشد؛ اما عقلانیت انقلابی معتقد است که معادله کمی پیچیدهتر است، نه نیاز است که استحاله و استعمار را بپذیریم و نه به دست خود در بنبست انتحار قرار بگیریم؛ میتوان با «ابتکار» در شرایط مختلف و با داشتن راهحلهای متنوع، نهایتاً سرجمع روبه جلو حرکت کرد.
«نرمش قهرمانانه» یکی از کلیدواژههای عقلانیت انقلابی است، اما سادهسازان غیر از نرمش نمیشنوند و انسدادطلبان، قهرمانی را فقط در عدم نرمش میدانند! «ابتکار» رمز عبور جریان عقلانیت انقلابی از بحرانهاست، اما سادهسازان فقط استحاله را میشناسند و انسدادطلبان بیشتر «انتحار» را انقلابیگری میخوانند!
عقلانیت انقلابی به قلب گرم و عقل سرد باور دارد، انسدادطلبان، عقل گرم و قلب سرد را دوست دارند و سادهسازان و رمانتیستها اساساً عقل را کنار میگذارند و معتقدند همین احساس کافی است و سیاست خارجی هم عرصه رمانتیکهاست! چند قدمی با هم برداریم و عکسی به یادگار بگیریم، مسئله هم حل میشود!
پارادوکس دوم- «تهدید»: سادهسازان در مواجهه با این پارادوکس -که توضیح مختصرش در یادداشت روز شنبه آمده- معتقد به انفعال هستند؛ هر نوع تهدید طرف مقابل را بازی با دم شیر و بیرون آوردن غول از چراغ جادو میدانند، انسدادطلبان عملاً با ادبیات غلط، به مشروعیت بخشی برای تهدید طرف مقابل کمک میکنند؛ اما جریان عقلانیت انقلابی راهبرد «بازدارندگی فعال» را دنبال میکند؛ به توازن وحشت اعتقاد دارد، ادبیات مناسبی برای استراتژیاش انتخاب میکند که هم بازدارنده باشد و هم مانع مشروعیتبخشی به مدعاهای طرف مقابل؛ به سرمایه اجتماعی و عمومیسازی استدلالش برای افکار عمومی داخلی و خارجی فکر میکند و طرفدار مقاومت فعال است.
پارادوکس سوم- «انتقاد»:عقلانیت انقلابی معتقد است که نقد درست و فنی و با انگیزه ملی میتواند از هر جهت به دولت و مذاکرهکنندگان کمک کند، اما سادهسازان، علیرغم روحیه رمانتیکشان در برخورد با دشمن خارجی، در داخل معتقدند باید منتقد را به جهنم حواله داد!
اینها میگویند که اگر دولت و قدرت دست ما نبود، مهمترین و در اولویتترین ارزش، «آزادی بیان» است، اما اگر قدرت دست ما بود، هر منتقدی با نتانیاهو همکاسه است.
انسدادطلبان هم میگویند هر کس از سایه ما خارج شد، به آفتاب سوزان انتقاد باید بسوزد و هیچ کرم ضدآفتابی هم در سیاست کارساز نیست. یا با ما به سایه بیا و یا در آفتاب تیز انتقاد بسوز!
عقلانیت انقلابی معتقد است که دشمن اصلی در خارج است و باید نهایت تلاش را به خرج داد تا با اتحاد، از بحرانها عبور کنیم؛ عقلانیت انقلابی البته سادهلوح نیست و همکاران دشمن در داخل را هم میشناسد و آنها را رسوا میکند؛ اما دو گروه دیگر بیشتر نزاع را به داخل میکشند تا به سمت خارج؛ استکبار را بیشتر در رقبای داخلی جستوجو میکنند تا در خصم خارج!
پارادوکس چهارم- «تقویم یا تنظیم دولت»: عقلانیت انقلابی میگوید اینکه دولت در دست چه کسی باشد مهم است، اما هر کس داخل چهارچوب ساخت رسمی کشور و از مبادی مردمسالارانه به قدرت رسید، باید حتیالامکان او را در مسیر درست حمایت کرد.
عقلانیت انقلابی معتقد به این شعار است که «نقد دولت آری، نفی سازوکارهای مردمسالارانه هرگز».
این جریان بر خلاف انسدادطلبان میگوید اینکه انتظار داشته باشیم هر دولتی سرکار میآید هیچ تغییری حتی در روشها نباید صورت بگیرد، منطقی نیست؛ اگرچه از مرزهای اعتقادی و ملی و ارزشی باید سفت دفاع کرد.
اما سادهسازان و رمانتیستها میگویند که اصلاً دموکراسی اسم مستعار خودِ ماست؛ لذا اگر در انتخاباتها و سازوکارها برنده شدیم، دموکراسی جاری شده؛ اما در مقابل، دیکتاتوری هم اسم مستعار طرف مقابل است! هرجا او پیروز شد، دیکتاتوری حاکم شده است!
به طور کلی عقلانیت انقلابی معتقد است که «جهت»، «کارآمدی»، «مقبولیت» و «ثبات»، 4 رکن حکومتند که باید به هر چهار وجه آن توجه معقول و متوازن داشت؛ اما انسدادطلبان ظاهراً فقط به جهت فکر میکنند اما درواقع همین جهت را در برهههای مختلف به عقبنشینی مجبور میکنند و یا بعضیشان با ناامیدی، به ورطه انتحار شخصی میافتند، امثال مهدی نصیری و محمود احمدینژاد از این دستهاند. سادهسازان و رمانتیستها اما ریاکارانه معتقدند که به دلیل باور به «مقبولیت» بقیه ارکان را جدی نمیدانند. واقعیت منظور آنان از مقبولیت، پوپولیسم است؛ آنها همچنین منظور از مقبولیت را بیشتر در مقبولیت محفلی و گروهی جستوجو میکنند و به همین دلیل است که دموکراسی را هم اسم مستعار خود میخوانند. در متنهای آتی میتوان با جزئیات بیشتری به تمایزات و تفاوتهای این گروهها پرداخت.
انتهای خبر/.
دیدگاه شما