تیر و مرداد 1359
تیر و مرداد ماه سال ۱۳۵۹ حوادث و رویدادهای مهمی را ثبت کرده اند، از کودتای نافرجام و خطرناک نوژه تا چالش نظام نوپای جمهوری اسلامی بر سر تعیین نخست وزیر...
در مرداد ماه این سال آخرین شاه ایران مرد تا با خود آرزوی بازگشت به سلطنت را به گور ببرد...
انتخاب آیت الله هاشمی رفسنجانی به ریاست نخستین مجلس شورای اسلامی از دیگر رویدادهای این دو ماه بود.
با هم این رویدادها را مرور می کنیم.
کودتای نوژه چگونه کشف و خنثی شد؟
هر چند که شکست آمریکا در صحرای طبس موجب شد تا مقامات این کشور موقتاً اندیشه عملیات نظامی علیه کشورمان را از سر بیرون کنند، اما این حادثه باعث نشد تا آمریکا طرح های خرابکارانه خود را متوقف کند، بلکه حمایت مستقیم از ضدانقلابیون و تحریک آنان و همچنین پشتیبانی از رژیم بعث عراق، در مرحله پس از شکست کودتا در دستور کار آنان قرار گرفت.
برخی از کارشناسان کشورمان معتقدند که پس از شکست آمریکا در حمله نظامی به طبس، دو راهکار برای جبران این مسئله از سوی مقامات کاخ سفید در نظر گرفته شد که عبارت بودند از؛
1ـ انجام یک کودتای نظامی با هدف سرنگونی نظام جمهوری اسلامی با همکاری فرماندهان سابق ارتش رژیم شاهنشاهی، نیروهای ساواک، گروه های ضدانقلاب، متحدین آمریکا در منطقه و از طریق دریافت کمک های مالی، نظامی و فنی آمریکا
2ـ تحریک یک کشور ثالث به طرح ریزی حمله نظامی و تجاوز گسترده به خاک جمهوری اسلامی ایران.
مؤیداتی برای اثبات این نظریه وجود دارد. از یک سو برخی از مقامات آمریکایی در خاطرات یا اظهارات خود با ظرافت به این مسئله اشاره کرده اند. از جمله برژینسکی ـ مشاور امنیت ملی کارتر ـ به بحث های خود با کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا و دیگر اعضای کابینه وی در باره لزوم انجام یک عملیات تلافی جویانه در صورت شکست توطئه طبس اشاره کرده و می گوید:
«براون (وزیر دفاع آمریکا) و ترنر (رئیس سازمان سیا) با عملیات تلافی جویانه در صورت شکست مأموریت نجات موافق بودند. در پایان این گفت وگوها به ما اجازه داده شد طرح هایی را برای عملیات تلافی جویانه در نظر بگیریم، ولی تصمیم اجرای این نقشه به بعد موکول شد».
اعترافات برخی از سران دستگیر شده کودتای نوژه نیز نشان می دهد که بحث تقدم و تأخر این دو توطئه در میان طراحان و استراتژیست های آمریکایی مطرح بوده و سرانجام قرار شد طرح کودتا که کم هزینه تر، مؤثرتر و سریع تر است، اجرا و در صورت شکست آن، از راه حل طولانی تر و پرهزینه تر تحمیل جنگ استفاده شود. به عنوان مثال، در اعترافات یکی از این افراد می خوانیم:
«پس از سفر بنی عامری [یکی از سران کودتا] به پاریس، طرح حمله عراق به ایران در اولویت دوم و انجام کودتای نظامی به عنوان اولویت اول، در صدر برنامه های آمریکا قرار گرفت».
علاوه بر این، دولت آمریکا در بحبوحه پیروزی انقلاب، یعنی در روز 22 بهمن نیز تلاش کرده بود تا یک کودتای نظامی را علیه انقلاب اسلامی ساماندهی کند.
برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر که بیش از تمام همکاران رئیس جمهور آمریکا به استفاده از روش های تند و خشن علیه انقلاب ایران علاقمند بود، در بحبوحه انقلاب و در حالی که سولیوان، سفیر آمریکا در ایران تلاش می کرد پرسنل نظامی را که در تهران در محاصره بودند، نجات دهد، با وی تماس گرفت و خواستار اظهارنظر سولیوان در این مورد شد. نظرات سولیوان در این زمینه خواندنی است:
«نهایت خشم و عصبانیت من در این مکالمه موقعی بود که گفته شد برژینسکی در باره امکان ترتیب دادن یک کودتا برای استقرار یک رژیم نظامی به جای حکومت در حال سقوط بختیار، از من نظر می خواهد. این فکر و این سئوال در آن شرایط به قدری سخیف و نامعقول بود که بی اختیار مرا به ادای یک کلمه زشت درباره برژینسکی وادار ساخت».
سولیوان سرانجام به دنبال اصرار مقامات واشنگتن با رئیس مستشاران نظامی آمریکا در تهران که در محاصره نیروهای انقلابی بود، تماس می گیرد و نظر خود را این چنین اعلام می کنند:
«در شرایط فعلی شانس موفقیت یک کودتای نظامی فقط پنج درصد است».
اما برژینسکی خیال کودتا را کنار نمی گذارد و اندکی پس از پیروزی انقلاب با ژنرال هایزر که تا چند روز قبل از پیروزی انقلاب برای ساماندهی ارتش شاهنشاهی در تهران به سر می برد، تماس می گیرد و از او سئوال می کند آیا مایل است برای انجام یک کودتای نظامی به تهران برگردد که هایزر چنین پاسخ می دهد:
«وضعیت فعلی ایران را با توجه به اینکه افراد ارشد ارتش در زندان هستند، بسیار وخیم می دانم؛ به این جهت اجرای برنامه کودتا فعلاً میسر نیست. اما برژینسکی علاقه شدیدی به کودتا نشان می داد. گفتم تحت شرایطی می توانم این کار را انجام دهم که مقدار نامحدودی پول در اختیارم قرار گیرد. باید در حدود 10 تا 12 ژنرال آمریکائی را با خودم ببرم و به ده هزار نفر از بهترین سربازان آمریکایی نیاز دارم. حمایت همه جانبه و متحد کشور نیز لازم است».
این اظهارنظر موجب می شود تا برژینسکی و همفکرانش در آن مقطع فکر کودتا را از سر به در کنند، اما به دنبال واقعه گروگان گیری و شکست عملیات نجات در طبس و تحقیر شدید وجهه آمریکا در جهان، این فکر بار دیگر در ذهن سرمداران کاخ سفید جوانه زد و تماس هایی با شاپور بختیار در پاریس برای هدایت کودتای نوژه به عمل آمد. در همین زمینه سفیران آمریکا و انگلیس در فرانسه با بختیار ملاقات و چگونگی اجرای کودتا، تاریخ وقوع و اولویت آن نسبت به طرح های دیگر را مشخص می کنند.
مقدمات و اجرای کودتا
این مسایل پس از مسافرت سرهنگ 2 بازنشسته ژاندارمری، بنی عامری به پاریس در تاریخ 15 اسفند 1358 مشخص شد و جدی ترین طرح براندازی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی پس از شکست آمریکا در طبس در دستورکار قرار گرفت. بر همین اساس، بختیار تحت فشار آمریکا و انگلیس به سازماندهی کودتا و شناسایی و جذب گروه ها و دسته ها و چهره هایی پرداخت که به طور فردی یا جمعی علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت می کردند. به این ترتیب، بنی عامری در مقام رئیس شاخه نظامی کودتا از پاریس به تهران بازگشت و مشغول جذب افراد اطلاعاتی و نظامی از اداره دوم ارتش و مأمورین ساواک منحله شد.
ستاد هدایت کودتا با کمک حامیان خارجی خود توانست سه کمیته مجزا را ایجاد کتد که جلسات متعددی را برای مدیریت کودتا تشکیل دادند و زیر نظر ستاد فرماندهی متشکل از چهره های سیاسی و نظامی رژیم پهلوی در پاریس شروع به فعالیت کردند. سه کمیته تشکیل شده برای انجام کودتا عبارت بودند از: 1ـ کمیته نظامی و لجستیک (پشتیبانی) 2ـ کمیته سیاسی 3ـ کمیته عالی.
کودتای نوژه که در تاریخ 18 تیر ماه سال 1359، یعنی سه روز قبل از وقوع، کشف و خنثی گردید. بر اساس اعترافات عوامل کودتا، همه ابرقدرت ها در مورد کودتای نوژه توافق کرده بودند و طرح کودتا به قدری دقیق و حساب شده بود که کودتاگران گمان می کردند صد درصد موفق خواهند شد.
قرار بود عناصر کودتاچی پس از کسب آمادگی های نظامی، مالی و سیاسی در میان ایلات و عشایر غیور و وطن پرست نفوذ و با انفجار در دکل های برق، راه آهن، پل ها، غارت سربازخانه ها و غیره، ایجاد اغتشاش و شورش و خرابکاری کنند.
عملیات کودتا قرار بود همزمان در تهران و سایر شهرهای بزرگ به اجرا درآید و اماکنی مانند مدرسه فیضیه، اقامتگاه امام، کمیته مرکزی، نخست وزیری، میعادگاه های نماز جمعه، صدا و سیما و غیره با هواپیماهای جنگی و با بمب های خوشه ای و آتش زا بمباران و حدود 70 تن از شخصیت های برجسته مذهبی و سیاسی ظرف 12 ساعت دستگیر شوند. همچنین قرار بود پس از آغاز عملیات هوایی، به فاصله کوتاهی نیروهای زرهی و پیاده وارد عمل شوند. رکنی در این مورد می گوید:
«اعضای نیروی زمینی و لشکر گارد می گفتند بعد از اینکه نیروی هوایی وارد کار شد و هدف های انتخاب شده را کوبید، ما حداکثر تا چهارساعت، با تانک ها و نفرات وارد عمل می شویم.»
عوامل خرابکار و وابسته به بیگانه، مانند دیگر سرکردگان گروهک های ضدانقلاب و اربابان خارجی شان، امام خمینی«ره» را بزرگ ترین خطر می دانستند و با آنکه منزل ساده امام منطقه نظامی و از هیچ گونه استحکامات دفاعی بهره مند نبود، اما سه فروند هواپیمای فانتوم را برای بمباران اقامتگاه ایشان آماده کرده بودند.
رکنی در این باره می گوید:
«عاملی که خطر واقعی محسوب می شد، امام بود. به همین جهت با وجود آن که منزل امام یک منطقه رزمی نبود، اما برای خانه ایشان سه فروند هواپیمای فانتوم منظور شده بود. این سه فروند هواپیما بمب جنگی و یک فروند موشک داشت، چون دقت موشک بی نهایت زیادتر از بمب است. اینها را با هم مخلوط کرده بودند که حداکثر نتیجه را بگیرند.
در یک فروند دیگر، بمب های خوشه ای ضد نفر بود که هرگاه پرتاب می شد تا نیم ساعت بعد از آن، هر کسی که به منزل امام و محوطه ای که این بمب پرتاب شده بود نزدیک می شد، از بین می رفت، چون این بمب ها فیوز داشتند و فیوزها از صفر تا نیم ساعت تنظیم شده بودند. با توجه به آتش قدرت هوایی، این کودتا از لحاظ تاکتیکی یک کودتای پیروز بود، ولی ایدئولوژی نداشت و این نقطه ضعف بود.»
در صورت پیروزی کودتا قرار بود اعلامیه زیر به اطلاع مردم برسد:
«همکاران عزیز! ساعت موعود فرارسید. ارتش وطن پرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را برچید. کلیه واحدهای ارتش و ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هرگونه مقاومت به شدت سرکوب خواهد شد. آماده اخذ دستورات باشید.» کودتاگران می خواستند پس از برکناری دولت توسط عناصر کودتا، یک دولت صد در صد نظامی را روی کار بیاورند و زمام امور کشور را به مدت دو سال در دست بگیرند. همچنین قرار بود بختیار به ایران بیاید و به نخست وزیری برسد، ولی فقط قدرت سیاسی را در دست داشته باشد و به هیچ حزب و گروه سیاسی تا دو سال اجازه فعالیت داده نشود. پس از گذشت دو سال، یک به اصطلاح انتخابات برگزار و از مردم خواسته شود تا بین «جمهوری دموکراتیک» یا «رژیم موروثی سلطنتی» یکی را انتخاب کنند!
اما در عمل، شورای نظامی که سرهنگ بنی عامری ریاست آن را برعهده داشت و قرار بود با برقراری امنیت، مقدمات و شرایط بازگشت بختیار به کشور را فراهم آورد، افکار دیگری در سر داشت که می توان از آن به عنوان «کودتا در کودتا» یاد کرد.
در حالی که سران کودتا در پاریس اصرار داشتند که بختیار ظرف 48 ساعت پس از کودتا به ایران بیاید و در پست نخست وزیری مشغول به کار شود، بنی عامری تأکید داشت که بختیار نباید زودتر از یک هفته به تهران بیاید. اعتراف های کودتاگران نشان می دهد که بنی عامری قصد داشت پس از تثبیت اوضاع در تهران، قدرت را به نفع خود در دست بگیرد. اما آمریکایی ها با افکار او مخالف بودند و اعتقاد داشتند که پس از سقوط نظام جمهوری اسلامی، باید چهره ای صاحب نام و حتی الامکان برخوردار از مقبولیت، زمام امور را به دست گیرد.
آمریکا از این امر آگاه بود که نظام جانشین جمهوری اسلامی باید پیرامون یک شخصیت مشهور و خوش نام و مشروع تشکیل شود تا پس از کودتا، جامعه درگیر جنگ داخلی و بی ثباتی نشود و در مدت کوتاهی ثبات لازم را کسب نماید.
این کودتا به دلیل آنکه قرار بود از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان آغاز شود به کودتای نوژه معروف گردیده است.
شکست کودتا
به هر حال، کودتا سه روز قبل از وقوع، به علت تشویش و نگرانی یکی از عناصر شرکت کننده در آن و اطْلاع یافتن خانواده او از موضوع ماجرا فاش شد. خانواده این خلبان که وفادار به انقلاب و امام بودند و به خصوص مادرش، او را ملزم به افشای اطلاعات خود در مورد کودتا کرد و او نیز موفق شد حضرت آیت الله خامنه ای را از این مسئله مطلع سازد.
به این ترتیب در بامداد چهارشنبه 18 تیر 1359 طرح کودتا توسط این فرد لو می رود. چند ساعت پس از افشای کودتا، یکی از درجه داران تیپ نوهد نیز به کمیته مستقر در اداره دوم ستاد مشترک مراجعه می کند و پاکتی حاوی بخشی از طرح عملیاتی کودتا را در اختیار کمیته فوق قرار می دهد و عملیات ضدکودتا از همین جا آغاز می شود.
علاوه بر افشای این اطلاعات، قرائن و شواهد گوناگون دیگری که از فعالیت های مخالفین نظام به دست آمده بود، موجب شد تا مسئولان نظام نسبت به وجود توطئة براندازی حساس شوند و به تشکیل ستاد «خنثی سازی کودتا» اقدام کنند. این گروه با تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده، آمادگی لازم برای رویارویی با توطئة احتمالی و خنثی سازی آن را داشت. به هر حال، توطئة کودتای نوژه به بهترین نحو سرکوب شد و شکستی دیگر در کارنامه آمریکا ثبت گردید.
اما آمریکایی ها که به دنبال پیروزی انقلاب منافع خود را در خطر می دیدند و قصد داشتند به هر وسیله ای به ایران برای آزادی گروگان ها فشار وارد کنند، بخش دوم توطئه خود را اجرا و این بار به طور غیرمستقیم رژیم بعثی عراق را به جنگ ضدایران تشویق کردند.
به دنبال این طرح، دولت بعثی عراق در تاریخ 31 شهریور سال 1359 از زمین، هوا و دریا به ایران حمله ور و جنگ تحمیلی 8 ساله علیه ایران آغاز شد، جنگی که در آن بازنده نهایی، ایالات متحده و سگ دست آموزش صدام بودند.[1]
محمد علی رجایی چگونه نخست وزیر شد؟
بالاخره پس از دو ماه در تاریخ 1 مرداد 1359 تصویب اعتبارنامه نمایندگان به پایان رسید و در همان تاریخ رئیس جمهور رسماً تحلیف و سوگند را به جای آورد. همه منتظر بودند بنی صدر ظرف یکی دو روز نخست وزیر را معرفی کند تا نهادهای جمهوری اسلامی مصرح در قانون اساسی تشکیل و تکمیل گردند.
بنی صدر در این مرحله با این امید که هم از نخست وزیر معرفی شده از سوی حزب جمهوری اسلامی یعنی جلال الدین فارسی رهایی یابد و هم در صورت مخالفت احتمالی نمایندگان ملت، روی اختلاف مجلس و بیت امام تمرکز کند، در یک اقدام فریبکارانه در نامه ای به رهبر انقلاب، سید احمد خمینی فرزند امام را برای تصدی نخست وزیری معرفی می کند، ولی حضرت روح الله با هوشمندی مثال زدنی با پیشنهاد بنی صدر مخالفت می کنند.[2]
بنی صدر در گام دوم می خواهد مصطفی میرسلیم را به عنوان نخست وزیر معرفی کند، ولی این بار نیز نظر مجلس منفی است و او پس از افت و خیزهای فراوان، بر اساس توافق صورت گرفته، محمد علی رجایی را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی می کند. محمد علی رجایی 10 شهریور 1359 در یک برنامه تلویزیونی شرکت و روند تشکیل کابینه را تشریح می کند:
«بعد از این قضایا یکی از برادران به مجلس معرفی شد، ولی مورد موافقت قرار نگرفت. نامه ای نوشتیم و برادرمان آقای بنی صدر به مجلس تشریف آوردند و در جلسه غیرعلنی مسئله را مطرح کردیم. آقای بنی صدر هم صحبت کردند و ضمن پیشنهادهایی که می کردند از مجلس برای تعیین معیارهای نخست وزیری که مجلس می پسندد، کمک خواستند. بعد از اینکه آقای رئیس جمهور تشریف بردند، بلافاصله رای گیری شد و 5 نفر انتخاب شدند. قرار شد یک نفر هم آقای رئیس جمهور بفرستد. آقای رئیس جمهور با این عنوان که قبلاً نظرشان را داده اند از آن 5 نفر، 2 نفر را گفتند که باید کنار بروند و مجلس هم برای اینکه همکاری بیشتر خود را نشان بدهد آن دو نفر را کنار گذاشت و در نهایت سه نفر از مجلس و یک نفر از هم از طرف آقای رئیس جمهور مشغول بررسی صلاحیت و معیارهای لازم افراد برای انتخاب نخست وزیر شدند.»
این هیئت 4 نفر را به عنوان واجدان صلاحیت برای تصدی نخست وزیری به بنی صدر معرفی می کند، ولی بنی صدر به صورت مطلق با سه گزینه مخالفت می کند:
«درنهایت 4 نفر به آقای بنی صدر معرفی شدند و آقای رئیس جمهور فرمودند که با سه نفر از اینها مطلقاً موافقت نمی کنم و بلکه مخالفتم را اعلام می کنم، ولی با یک نفر از اینها من مخالفت فردی ندارم. از نظر خصوصیات فردی، من این خصوصیات را در ایشان می بینم، ولی از جهت اداره کشور و خطی که باید تعقیب بشود من ایشان را صالح نمی بینم.»
انتقادهای بنی صدر به رجایی: خشک سری و قاطعیت!
رجایی این گونه ادامه می دهد:
«در انتقادهایی که ایشان از من کرده بودند همه خبر دارند که گفته بودند آقای رجایی ضمن اینکه مثلاً چنین و چنان است، اما آدم خشک سری است. بحث که می کند، حتی اگر غیر از آن چیزی که نظرش هست اثبات شود، همان چیزی را که نظرش است انجام می دهد. آقای بنی صدر پیش از این نیز در مورد وزارت آموزش و پرورش با مسئولیت بنده بر این وزارتخانه موافق نبودند.»
بنی صدر نخست وزیری رجایی را نمی پذیرد و مجلس نیز اعلام می کند که رئیس جمهور هر کسی را که می خواهد به عنوان نخست وزیر معرفی کند و مجلس براساس معیارها رأی خواهد داد. با اعلام نظر هیئت و به گفته شهید رجایی:
«رئیس جمهور گفت شما به مجلس بروید و ببینید نظر نمایندگان چیست؟ اگر اکثریت نمایندگان نظرشان رجایی است، من در مورد اختلافاتی که با ایشان دارم سکوت می کنم، خوب این هیئت هم برگشتند به مجلس برای رأی گیری. در جلسه غیرعلنی رأی گیری شد و آرایی که برای من دادند قابل ملاحظه بود. مسئله را به آقای بنی صدر اطلاع دادیم و رئیس جمهور گفتند بسیار خوب، من ایشان را معرفی می کنم و در مورد اختلافاتی که دارم سکوت می کنم و چیزی نمی گویم».
با مشخص شدن نظر مجلس که جز محمدعلی رجایی کسی نخواهد توانست رأی اعتماد نمایندگان را به سوی خود جلب کند، بنی صدر در نامه ای رجایی را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی می کند.
هر چند بنی صدر اعلام کرده بود در باره اختلافات خود با محمدعلی رجایی سکوت خواهد کرد و در تخریب کابینه اقدامی نخواهد کرد، اما در طول یک سال از هیچ کوششی برای زمین زدن دولت کوتاهی نکرد و بارها با این عنوان که این دولت به رئیس جمهور تحمیل شده، مانع تشکیل و تکمیل کابینه گردید، طوری که تا روز برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری، کابینه شهید رجایی وزیر خارجه نداشت.
مجلس برای حل این معظل مجبور شد قانونی را تصویب کند که بر اساس آن اداره وزارتخانه های بی وزیر بر عهده نخست وزیر بود، ولی بنی صدر این بار نیز از امضای قانون مصوب مجلس و مورد تائید شورای نگهبان خودداری کرد و مانع تکمیل کابینه گردید.
مرگ در آوارگی!
در پنجم مرداد ماه سال 1359 سرانجام آخرین شاه ایران پس از ماه ها آوارگی در مصر درگذشت و پس از دو روز در مسجد الرفاعی قاهره دفن شد. مراسم تشییع جنازه دو روز پس از درگذشت شاه برگزار شد. پیکر او به کاخ عابدین یعنی همان کاخی که 52 سال قبل مراسم ازدواجش با فوزیه در آن برگزار شده بود، منتقل شد.
اردشیر زاهدی که روزگاری وزیر خارجه و نیز سفیر ایران در آمریکا و نیز داماد سابق شاه بود در خاطراتش می نویسد:
«پرزیدنت انورسادات حق دوستی و برادری را کاملاً به جا آورد. جسد شاه را در تابوتی که روی یک عراده توپ قرار داده شده بود و با اسب کشیده می شد، در یک فاصله پنج کیلومتری از بیمارستان قاهره تا مسجد الرفاعی حمل کردند. تابوت شاه در پرچم سه رنگ ایران پوشانده شده و مدال ها و نشان های او روی آن قرار داشتند. در پشت جنازه ریچارد نیکسون (رئیس جمهور اسبق آمریکا)، هنری کیسینجر (وزیر امور خارجه اسبق آمریکا)، کنستانتین پادشاه سابق یونان، والاحضرت اشرف و شهبانو فرح و بنده به اتفاق همسر سابقم والاحضرت شهناز و عده ای از از رجال بلندپایه آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی حرکت می کردیم.»
پیکر شاه در مسجد الرفاعی به یک مقبره زیرزمینی تنگ منتقل شد. رضا پهلوی(پسرش) و پسر انورسادات با چند نفر دیگر تابوت را حمل کردند. جنازه رضاشاه نیز که در 1323 در آفریقای جنوبی درگذشت به مدت 6 سال در مصر و در همین مسجد نگهداری شد. تقدیر محمدرضا شاه هم مانند سه شاه پس از انقلاب مشروطه، آوارگی و مرگ در خارج از ایران بود. او در کشوری دفن شد که روزگاری دامادش بود.[3]
هاشمی رئیس مجلس شد
نمایندگان مجلس در جلسه علنی 29 تیر 1359 آیت الله هاشمی رفسنجانی را به عنوان رئیس مجلس انتخاب کردند. از میان 196 رأی اخذ شده، هاشمی 146 رأی، حبیبی 20 رأی، دکتر علی گلزاده غفوری 15 رأی و مهندس بازرگان 12 رأی کسب کردند و به این ترتیب هاشمی رفسنجانی به عنوان ریاست دائمی اولین مجلس پس از انقلاب انتخاب شد.
1. کودتای نوژه که در تاریخ 18 تیر ماه سال 1359، یعنی سه روز قبل از وقوع، کشف و خنثی گردید. بر اساس اعترافات عوامل کودتا، همه ابرقدرت ها در مورد کودتای نوژه توافق کرده بودند و طرح کودتا به قدری دقیق و حساب شده بود که کودتاگران گمان می کردند صد درصد موفق خواهند شد.
2. عوامل خرابکار و وابسته به بیگانه، مانند دیگر سرکردگان گروهک های ضدانقلاب و اربابان خارجی شان، امام خمینی«ره» را بزرگ ترین خطر می دانستند و با آنکه منزل ساده امام منطقه نظامی و از هیچ گونه استحکامات دفاعی بهره مند نبود، اما سه فروند هواپیمای فانتوم را برای بمباران اقامتگاه ایشان آماده کرده بودند.
انتهای خبر /
دیدگاه شما