تعريف غرب :وقتي از غرب سخن گفته مي شود اين واژه مفاهيم و تعبيرات گوناگوني را در برمي گيرد و نوعي ابهام در كاربردهاي گوناگون آن ديده مي شود كه جهت روشن نمودن نگاه خود انواع آن را ذکر میکنیم .
مفهوم جغرافيايي : در اين مفهوم مراد از غرب همان اروپا و آمريكا مي باشد . و ريشه آن نيز به مختصاتي برمي گردد كه جغرافياي اروپا بعد از گسترش استعمار اروپايي ايجاد كرده است .
مفهوم ايدئولوژيكي و فرهنگي : در اين معنا غرب جهان سرمايه داري و اردوگاه غرب به سردمداري ايالات متحده آمريكا را مورد نظر قرار مي دهد كه در مقابل شرق و اردوگاه كمونيستي و كشورهاي بلوك شرق به رهبري شوروي سابق است . به تعبيري ديگر غرب مسيحي در برابر شرق مسلمان مطرح است .
مفهوم تاريخي : به مفهوم شناخت و تبيين ماهيت غرب در سير تحولات و بستر تاريخي و پيشينه آن به منظور ريشه يابي تحولات اخير در ادوار چهارگانه قرون قديم وسطي جديد و معاصر مي باشد .
ـ مفهوم فلسفي : در اين گرايش از غربشناسي تاريخ تفكر و ادوار فلسفي غرب به عنوان لايه هاي زيرين تاريخ غرب مورد نظر قرار مي گيرد.
مفهوم جامعه شناختي : بررسي فرآيند دگرديسي دوران انتقال در ادوار سنت مدرنيسم مدرنيته پست مدرنيسم و ترنس مدرنيسم موردنظر مي باشد.
امانیسم: امانیسم یعنی اعتقاد به اصالت بشر،در برابر اعتقاد به اصالت خدا،یعنی بشری کردن همه اموربه جای خدایی کردن آن ها.در این فکر ،انسان خودش و حکم خودش را جایگزین احکام الهی و دینی می کند. امانیسم از مشخصات فکری و فلسفی غربی است.در تفکر امانیستی ،غرب اصالت را به انسان می دهد. در برابر مذهب اصالت حق،مذهب امانیسم به انسان اصالت می دهد نه به حق. امانیسم،مذهب اصالت الانسانی است.تفکری که پس از رویگردانی از مسیحیت بنیاد فرهنگ و تمدن غربی را ساخته است.انسان مداری یا امانیسم عین الحاد است و انسان غربی ما به ازای خارجی "اراده ی معطوف به قدرت
امپریالیسم: بطور کلی،عنوانی است برای قدرتی (دولتی)که بیرون از حوزه ی ملی خود به تصرف سرزمینهای دیگر پردازدو مردم آن سرزمینها را به زور وادار به فرمانبرداری از خود کند و از اقتصادی و مالی و انسانی آنها به سود خود بهره برداری کند.امپریالیسم به معنای تشکیل امپراطوری از آغاز تاریخ بشر وجود داشته است.
لیبرالیسم: یا آزادیخواهی،مجموعه ی روشها و سیاستها و ایدؤولوژیهایی که هدفشان فراهم کردن آزادی هر چه بیشتر برای فرد است.اصول کلی لیبرالیسم عبارت است از:- ارزشمند شمردن بیان آزادانه عقایدفردی،-باور به اینکه بازگویی آزادانه عقاید برای فرد و جامعه سودمند است،-پشتیبانی از نهادهای اجتماعی و سیاستهایی که بیان آزادانه ی عقاید را ممکن میسازد.
توسعه:این واژه ترجمه واژه development , و در ادبیات اقتصادی،سیاسی و فرهنگی امروز غرب development به معنی "توسعه کمی" است.توسعه ای که به مدرنیته می انجامد.تلاش برای توسعه تلاش برای مدرنیزاسیون است.تلاش برای گذار از سنتها و رسیدن به مدرنیته است. ویژگیها و خصوصیات موجود در غرب که باعث دشمنی است:
اول: تعارض بنیادین غرب با شرق نگرش و توجه انسان شرقی به عالم متکی به تفکر قلبی است که با نوع نگرش فیزیکی و حتی متافیزیکی غرب به هستی متفاوت است.این تفکر مراتب مختلفی دارد که بصورت کهمل و خالص در تفکر اسلامی وجود دارد و در مکاتب و فرهنگ های دیگر وجود ندارد .
نکته دیگری که که به تعارض بین غرب و شرق اسلامی مربوط میشود،توجه انسان شرقی به عالم غیبی است.در حالی که انسان غربی تعلق خاطری به غیب ندارد."پوزیتویسم"یا تجربه گرایی،به عنوان یک اصل به انسان غربی یاد داده است که هر چه با ابزار محسوس و تجربی،قابل بررسی و پذیرش است،آن را باید پذیرفت و هر چه که با ابزار تجربه ثابت نشد،رد بشود.
وجه سوم این تقابل،تفکر ولایت مداری ویژه ی انسان شرقی مسلمان است.انسان غربی جز ولایت تکنیک و تکنولوزی را نمی پذیرد.یعنی جز تکنیک و تکنولوزی بر او حکم رانی نمی کند. اما در تفکر شرق اسلامی ولایت مداری به صورت های مختلف جاری است و یکی از وجوه مهم تفکر شرقی شناخته می شود.انسان شرقی بی ولی نمی رود.و این انسان به آن ولی،ولایت دارد.
دوم: غرب و امانیسم جریان استکباری در سیر تدریجی خود انسان غربی را به اراده ای تبدیل کرده که فقط طالب قدرت است و به سمت قدرت حرکت می کند. یکی از دلایل دشمنی غرب با جهان اسلام و تشیع خوی استکباری اوست و این خوی استکباری در ،متکی بودن غرب به "امانیسم" در "تفکر"،متکی بودن به "اماره گی نفس "در "اخلاق"،متکی بودن به "اصالت سود"در "اقتصاد"و متکی بودن به "اصالت قدرت"در "سیاست"،است در نتیجه،قدرت طلبی و استکبارورزی در روح و جان فرهنگ و تمدن غربی حاکم است. از آنجا که استکبار غربی در فکر و اخلاق متجاوز،تمامیت خواه و کین جوست،مجسمه حق و تجسم موجودی "ضد انسانی "است. در این وضع ،یا همه را برای خود و مستحیل در خود می خواهد یا ان ره از میان بر می دارد.نباید فریب صورت پر رنگ و لعاب اروپا را خورد.
سوم: غرب و خصلت سلطه جویی جریان استکباری در اخلاق متکی به نفس اماره است! چون میل به برخورداری و بهره برداری از مظاهر نفس اماره است.نفس اماره است که برخورداری و سلطه را می طلبد. وقتی در ساحت فرهنگ و اخلاق نظاره می کنیم،جریان استکباری را مجسمه نفس اماره می بینیم. اماره گی نفس در اخلاق مستکبر تجلی دارد و به همین دلیل هیچ قیدی و هیچ مانعی را تحمل نمی کند و به همین دلیل هر شریعتی را زیر پا می گذارد.زیرا شریعت و مذهب مانع استکبار ورزی و قدرت طلبی می شودو مستکبر می خواهد این مانع را بردارد.لذا،"ماتریالیسم"- ماده پرستی-را جایگزین مذهب می کند. زیرا ماتریالیسم اجازه اماره گی نفس را به مستکبر می دهد.با این منش و شیوه ،وقتی هم که در مقابل یک جریان مذهبی مثلا مسیحیت قرار می گیرد بجای آنکه در برابر آن تسلیم شود،سعی می کند مسیحیت را از میان بردارد ویا به هر ترفندی مسیحی را فاسد،مسیحیت را سکولاریزه ،دنیایی و مادی می کند.به همین دلیل است که می گوییم :استکبار غربی در اخلاق متکی به اماره گی نفس است.به خودش اجازه می دهد که دین و شریعت را به عنوان مانع و مزاحم از پیش پای او بردارد.
چهارم: غرب،توسعه و تصرف "اراده ی معطوف به قدرت"و میل شدید به تصاحب و تملک و روحیه سود پرستی به نسبت مقام و جایگاه در میان همه پرورش یافتگان این جریان فرهنگی جاری است.این خوی در روزنامه نگار،فیلمساز ،معمار غربی ... جاری و منعکس است تنها گاهی بطور استثنایی فردی از این جریان بیرون افتاده متحول شده و به آنشت کرده است.ضمن اینکه تمدن غربی تاکید بیش از حد بر ترقی و توسعه دارد. ظهور نفس اماره هم در همین است.و به این دلیل تکیه گاه او ترقی و توسعه بی حد است،زیرا در خواهش های نفسانی و در امیال اماره،نقطه پایانی وجود ندارد.نفس اگر رها شود به جایی می رسد که خود را خدا می خواند. یعنی هیچ حدی برای خود قایل نیست.اگر در مسیر"عبودیت"قرار بگیرد تا مرتبه "فنای فی الله" می رود و اگر در مسیر "انانیت" قرار بگیرد اراده می کند که خود را حق بداند و خود را خدا بخواند.
خوب می دانید که "سود"بنیاد اقتصاد در عصر حاضر است چنانکه"مصرف و اسراف" جزو لا ینفک توسعه اقتصادی مدرن است. به همان صورت که "تظاهر و مد پرستی " و "رقابت ناسالم و کاذب" . حال چنانکه انسانی بخواهد تابع سنتهای مذهبی بماند و از ربا و اسراف و تظاهر و مدپرستی و تبلیغات کاذب دوری کند و به " توسعه با مدل غربی "و مدرنیته که عاری از مذهب و تکلیف مذهبی است نمی رسد.از این رو برای جاری شدن اخلاق و روش مدرن پیشنهاد می کنند،با برنامه هایی انسان مذهبی و شرقی را باید توسعه داد و مهیای پذیرش فرهنگ جدید کرد.
پنجم: سرمایه داری و غول امپریالیسم نظام سرمایه داری اساس توسعه اقتصادی غرب است. امکان ندارد در نظام سرمایه داری غرب پا گذاشت و توسعه طلب و مهاجم نبود.حدیثی از پیامبر معظم اسلام (ص) است که : شیطان هر صبحگاه خیمه خود را در بازار بر پا میکند.بازار محل سکنی شیطان است و سرمایه با خود خوی شیطانی می آورد.به همین دلیل در دین قید و بند های زیادی در باره کسب و تجارت وجود دارد که مانع بروز این خوی شیطان میشوند، اما انسان غربی که این قید و بند را ندارد همین که وارد موضوع سرمایه داری مشود ، نمی تواند که توسعه طلب نباشد.
در نزد یهود و در تمام نظام سرمایه داری،پول حرف اول و آخر را می زند.پول یعنی "همه چیز". سرمایه دار در جستجوی سود بود و سرمایه پی در پی سود را بدنبال خود میکشید."اقتضای سرمایه داری هجوم و دست اندازی "بود و کسی گمان نمی کرد که سرمایه داری در خود و با خود نطفه تجاوز و دست اندازی را می پرورد.
از همین روست که "ظهور غول امپریالیسم "اجتناب ناپذیر بود. باید بدانیم که این جریان ، با این خوی و خصلت ، اساسا با فرهنگ مذهبی ، انسان مذهبی ،احکام آسمانی مقابله می کند و اگر آن را مقابل خود ببیند با تمام قوا علیه آن می شورد.
ویژگیها و خصوصیات موجود در انقلاب اسلامی:اول: سابقه شکستهای پی در پی غرب از مسلمانان در قرنهای گذشته
خیلی پیش از زمان جنگ های صلیبی،در قرن اول و دوم هجری مسلمانان حرکت کرده و سرزمین های کثیری را فتح کردند. آنها در همان قرن اول با فرماندهی قوی از تنگه های جبل الطارق گذشته و با فتح اندلس به دروازه های فرانسه رسیدند و یادگاری بزرگ از خود به جای گذاشتند. غرب نمونه هایی مثل اندلس و ماجرای حضور مسلمانان در اروپا را به خاطر دارد و می داند که برای مقابله با فرهنگ و تمدنی که اسلام بوجود می آورد، باید هزینه های گزافی را پرداخت کند.در عموم فیلمهای سینمایی هالیوود این معنا به نوعی به تصویر کشیده شده است.بنابراین تمام تلاش غرب این است که اینقدر برروی این عنصر قوی یا چراغ گل بریزد که آن عنصر از بین برود و دیگر قدرت عرض اندام نداشته باشد اما ،با همه این تلاش ها باز هم یکباره می بیند که این حریف،پر قدرت و تمام قد رودرروی او ایستاده است.
جریانی مثل انقلاب اسلامی درست در زمانی مقابل غرب قرار می گیرد که آنها امید داشتند با الگوی توسعه و مدرنیته بتوانند از دست عناصر فرهنگ سنتی خلاص شوند.الگوی جدیدی که با بازگشت به مبانی دینی میخواهد مدرنیته را در خود مستحیل کند،یعنی میخواهد عناصر فرهنگ گذشته را برگرداند. با وقوع انقلاب اسلامی در ایران غرب متوجه شد که تمام تلاش هایی که در طی دویست سال برای از بین بردن مبانی فرهنگ سنتی شرق انجام داده بود تا چیزی از آن باقی نمانددر هیات یک جامعه ی جدید در مقابل او ایستاده است غرب به یکباره می بیندکه انقلاب اسلامی می خواهد مدیریت سازمان اجتماعی با محوریت دین را ترتیب دهد.همه تجربه های ییشین غرب را متذکر این معنا ساخته است که خنثی سازی عوامل موثر کم هزینه تر از رویارویی است.ایجاد نفاق میان مسلمانان ،فرقه سازی ،تطمیع عوامل مهم،گسیل داشتن جاسوسان،حذف فیزیکی افراد و اشخاص موثر و مشغول کردن به لهو و لعب در زمره مجموعه ترفندهای غرب علیه مسلمانان است.
دوم : ظرفیت جمهوری اسلامی برای احیاءارزشهای اسلامی به جای فرهنگ رو به افول غرب
قراین و شواهد زیادی اعلام می کند که فصل اضمحلال و پایان تاریخ غرب فرا رسیده است. صدای زنگ تاریخ و تمدن آینده و حوزه فرهنگی جدید به گوش می رسد،این حوزه فرهنگی به نام دین و معنویت اعلام موجودیت خواهد کرد.در خود غرب نیز از سالها قبل کسانی بوده و هستند که از این ماجرا خبر میدهند واین سخن تنها از ما نیست.
فیلسوف تاریخ،"توین بی" می گوید: شاید فقط خدا می تواند غرب را نجات دهد و راهی جز بازگشت به کلیسا و مذهب برای غرب وجود ندارد"
اشپنگلر به صراحت اعلام می کند که: "آینده از آن اسلام است و غرب در مقابل اسلام سقوط خواهد کرد"
"هانگتینتون" خبر از برخورد تمدنها می دهد. و این خبر یعنی قریب الوقوع بودن برخورد تمدن غرب و شرق،باعث شد که سیاست مداران مستکبر به اتکای آرای این نظریه پردازان دست به اقدامات باز دارنده بزنند.
با این آگاهی ها،طی سه دهه اخیر سیاست هایی را اتخاذ کرده اند که نه تنها جلوی برخورد را بگیرند بلکه می خواهند قبل از آنکه تمدن اسلامی قد بکشد و رشد نماید،آن را در نطفه خفه کنند تا مجال و فرصت زایش پیدا نکند.
ادامه دارد
دیدگاه شما