ای سوار کوچه های سبز عشق نام تو در منتهای مرز عشق
آمدی در خانه تاریک دل تو رهاندی پای رنجورم ز گل
رفتی و باز این دلم افسرده است زنده می گویند ، اما مرده است
دست های خسته ام بی حاصل است بی تو حتی اشک هم نا قابل است
آمدم تا شرح هجران گویمت صحبت از تجدید پیمان گویمت
چشم هایم خسته اند از فرط خواب آفتابا یک شبی بر من بتاب
بنگر این جان قصد کویت سازکرد دل مهیای تو کردم ، بازگرد
بی تو ای جان جهان ، جان می رود فاش می گویم که ایمان می رود
نزد تو عذر از خطا آورده ام نام زیبای رضا (ع) آورده ام .
(زهرا محققی )فامنینی
دیدگاه شما