مهمترين تغييري كه در خانواده كنوني رخ داده، تغيير در مناسبات و روابط است؛ هم رابطه درون خانواده و هم رابطه بيرون خانواده، هم رابطه والدين با هم، هم رابطه والدين با فرزندان. در حقيقت مهمترين تغيير، اختلاط نقشهاست. در گذشته نقشها تفكيكشده بود، ولي امروزه اين تغيير به سمت برابري نقشها پيش ميرود.
نهاد خانواده، ركن بنيادين اجتماع بشري و محمل فرهنگهاي گوناگون است. نخستين شرط داشتن جامعهاي سالم و پويا، سلامت و پايداري خانواده است. اگر خانواده در جامعهاي نباشد، همه تربيتهاي بشري و همه نيازهاي روحي انسانها ناكام خواهد ماند، زيرا طبيعت و ساخت بشري اين گونه است كه جز در محيط خانواده و در آغوش پدر و مادر، تربيت سالم و بيعيبونقص و بالندگي لازم روحي پيدا نخواهد شد.
در حقيقت، خانواده، نهاد اجتماعي جهانشمولي است كه به رغم كوچك بودن داراي آثار و كاركردهاي بسياري، اعم از رواني، آموزشي، جمعيتي، اقتصادي، فرهنگي و... است. بحث و بررسي پيرامون خانواده با توجه به كاركردهاي حياتي آن و نقش تعيينكنندهاي كه در جامعه دارد، به خودي خود داراي اهميت است. اما آنچه اهميت موضوع را بيشتر ميكند، تهديدها و آسيبهايي است كه در دهههاي اخير، نهاد خانواده را با چالش جدي مواجه كرده و پيامدهاي منفي شديدي براي آن به دنبال داشته است. يكي از اين چالشها مقوله تربيت فرزندان و تغيير سبكهاي تربيتي فرزندان در خانوادههاست.
پس از زن و شوهر، فرزندان ركن سوم خانواده را تشكيل ميدهند. با ولادت فرزند، روابط جديدي در درون خانواده شكل ميگيرد كه هدايت و ساماندهي آنها نقش بسيار مهمي در تحقق اهداف نظام خانواده دارد و برعكس، بيتوجهي به آنها نه تنها خانواده را در دستيابي به اهدافش ناكارآمد ميكند، بلكه گاهي آن را به مكاني براي جرم و جنايت تبديل مينمايد.
- كاركردهاي خانواده
جامعه شناسان كاركردهاى مهم خانواده را تنظيم رفتار جنسى، تداوم نسل، حمايت و مراقبت، ايجاد آرامش روانى، ارضاى نيازهاى عاطفى، مشروعيت بخشي به فرزندان، جامعه پذيرى وكنترل و نظارت مىدانند. البته به اين موارد بايد نقش بىبديل خانواده در پرورش معنوى و گسترش فرهنگ ديني را نيز افزود. تحولات خانواده در دهههاى اخير، تمام كاركردهاى ياد شده را در معرض آسيب قرارداده است.
تغيير سبكهاي تربيتي در خانواده و دلايل آن
سبك زندگي شيوهاي نسبتاً ثابت است كه فرد اهداف خود را به آن طريق دنبال ميكند. در سبك زندگي از ديدگاه روانشناسي، جامعهشناسي و... بيش از آنكه به شناختها و عواطف فرد به صورت سازههاي ذهني، نظر داشته باشند، رفتارهاي فرد را به صورت عيني و مشهود مورد مطالعه قرار ميدهند؛ ولي سبك زندگي اسلامي قدري متفاوت است. در عين حال كه تأكيد آن روي رفتار است، به عواطف و شناختهاي زيرين نيز نظر دارد.
سبك زندگي در نوع خانواده و مناسبات و تنظيم روابط ميان افراد بسيار تعيينكننده است. در عرصه خانواده سبك زندگي را ميتوان در ابعاد گوناگوني بررسي كرد، از جمله سبك ازدواج، الگوي مصرف، تفريحات و گذران اوقات فراغت، روابط والدين با فرزندان و... در حقيقت بخشي از سبك زندگي خانواده ايراني، روابط والدين با فرزندان و سبك تربيتي فرزندان در خانواده است.
- مناسبات خانواده:
تفكيك يا برابري نقشها؟
خانواده در جامعه ما در حال تغيير و گذار از سنتي به مدرن و از گسترده به هستهاي است و كاركردهايش هم درحال از دست رفتن است؛ اما مهمترين تغييري كه در خانواده كنوني رخ داده، تغيير درمناسبات و روابط است. هم رابطه درون خانواده وهم رابطه بيرون خانواده، هم رابطه والدين باهم، هم رابطه والدين بافرزندان. در حقيقت مهمترين تغيير، اختلاط نقشهاست. در گذشته نقشها تفكيك شده بود، ولي حالا برعكس شده است. اين تغيير به سمت برابري نقشها پيش ميرود.
در واقع جايگاه، نقش و مناسبات اعضاي خانواده دگرگون شده و اعضا از جايگاه و نقش ديگري برخوردار ميشوند. سمتوسوي روابط و سلسله مراتب خانواده متحول شده و فرزندان در چشم والدين، اعتبار، ارزش و اهميت بيشتري مييابند.
از اين روست كه امروزه شاهد اين هستيم كه در خانوادههاي ايراني فرزندسالاري حاكم شده است و اين يعني محور بودن فرزندان در خانواده و اين مسأله، هم در نحوه جامعهپذيري فرزندان تأثير بسياري داشته و هم در جامعه و مناسبات اجتماعي. در ادامه بيشتر به مفهوم فرزندسالاري ميپردازيم.
- سبكهاي تربيتي فرزندان
مهمترين عامل مؤثر در اين امر، تغيير سبك زندگي خانوادههاي ايراني، به خصوص سبك تربيتي فرزندان است. در سبك زندگي غربي، فرزندان در دنياي خود رها شدهاند و خانوادهها كمترين نظارتي بر عملكرد فرزندان خود ندارند. در حالي كه در سبك زندگي اسلامي، پدر و مادر از جايگاه ويژهاي برخوردارند و همين مسأله سبب كاهش بروز آسيبهاي اجتماعي ميگردد.
سبكهاي تربيتي در خانواده شامل سبكهاي حمايتي، هدايتي و نظارتي ميشود و البته بهكارگيري اين سبكها در گفتمان خانوادهگرايي و فردگرايي، شكل متفاوتي به خود ميگيرد. در جامعه امروز، ما با نوعي تحول گفتماني مواجهيم. تغيير از گفتمان خانوادهگرايي به سمت گفتمان فردگرايانه. تحول به تعبير رهبر انقلاب مانند هوايي است كه همه از آن تنفس ميكنند و امروزه همه خانوادههاي ايراني در معرض اين تغيير و تحول هستند و عوامل مختلفي، اعم از رسانهها، عوامل سياسي، اقتصادي و... در اين تحول نقش داشتهاند.
از اين روست كه در خانوادههاي امروزي، غالباً سبك حمايتي صرف ديده ميشود و خانوادهها نقشهاي هدايتي و نظارتي خود را كمتر ايفا ميكنند.شايد بتوان گفت در اين تغيير، نهادهاي تبليغي و فرهنگي، بيشترين نقش را داشتند. در حقيقت ميتوان رسانهها را در بروز اين آسيبها بسيار تأثيرگذار دانست؛ چرا كه رسانههاي ملي و فراملي به مجرايي براي ورود سبك زندگي غربي به جامعه اسلامي ما تبديل شدهاند.
در غالب فيلمها و سريالها، اين پيام را به مخاطب القا ميكنند كه دوران نظارت والدين پايان يافته و آنها فقط بايد از فرزندان حمايت كنند؛ همان طور كه در پستمدرن، فرزندان و پدر و مادر كنار هم هستند، حتي پدر و مادر نبايد ارزشهاي خود را به فرزندان تحميل كنند و صرفاً بايد مشاوره دهند و متأسفانه اين فرهنگ در حال تسرّي در جامعه امروز ماست.
مريم شاهچراغيان- بخش اول
دیدگاه شما