حسین محققی متولد روستای تاریخی خوش آباد از توابع شهرستان فامنین متولد 1350 با تحصیلات ابتدایی در جنگ شرکت کردم.
در اوایل اعزام به جبهه به لشکر 32 انصارالحسین(ع) همدان و جبهه شلمچه در عملیات کربلای 5 شرکت داشتم.
کودکی ام مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی و نوجوانی بنده مصادف با شروع جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ملت ایران شد. در سال 1365 اول دبیرستان مشغول به تحصیل بودم که به فکر اعزام به جبهه و دفاع از وطن افتادم.
حسین محققی رزمنده دفاع مقدس با حضور در دفع مقدس در حدوداَ 16 ماه در گفتگو با آوای فامنین، چگونگی اعزام به جبهه های نور گفت: قبل از اینکه به جبهه اعزام شوم دوستان بنده در جبهه در تاریخ 9/9/1365 هم سپاه محمد(ص) اعزام شده بودند که انگار دل من هم با آنها رفته بود.... تا اینکه در 3/10/1365 از چهار راه اول جلوی دفتر تبلیغات اعزام شدیم.
از دفتر تبلیغات و ماشین سیار اعلام شد که کاروان جاماندگان سپاه محمد(ص) به جبهه ها اعزام خواهد شد وقتی شنیدم خوشحال شدم چون 15 ساله بودم و قد کوتاه ثبت نام نکردند چون از اینجا نشد رفتم از ستاد ماماهان (حوزه سیدالشهداء فعلی) و حوزه امام علی (ع) زرقان هم اعزام کنند بازهم نشد. دوباره به دفتر تبلیغات جنگ در چهار اول برگشتم تا رسیدم شروع به التماس و گریه کردن ... بالاخره ثبت نام شدم و برگه اعزام به جبهه را دریافت کردم انگار برات بهشت را گرفته بودم. از آن طرف هم به خانواده چیزی نگفتم چون جواب آنها میدانستم مخالفت میکردند.
وقتی اعزام شدیم به لشکر 32 انصارالحسین همدان در دزفول به اردوگاه شهید مدنی، در حال آموزش نظامی بودیم که مقارن با عملیات مظلومانه کربلای 4 بود و در پایان آموزش ما عملیات غرور آفرین کربلای 5 در شلمچه شروع شد.
در کدام مناطق و عملیات حضور داشتید؟ بنده و 6 نفر از لشگر اردوگاه شهید مدنی از بچه های روستای اصله با شهید علی کریمی و شهید نصراله محققی به گردان 159 نهاوند و تویسرکان مامور شدیم. چند روزی در روستای ابوشانک آبادان مستقر شدیم و بعد به محل عملیات کربلای 5 اعزام شدیم. در آن عملیات به عنوان تک تیرانداز حضور داشتم شب عملیات که تمام شد و روز شروع شد پاتک شدید دشمن با تانک و سلاح های سنگین شروع شد. فرمانده بنده رو فرستاده به طرف نیروهای مقاومت کننده در مقابل پاتک از صیح زود تا ساعت 5 عصر با چنگ و دندان، حتی با بدن زخمی در مقابل سلاح های سنگین و تانک دشمن مقاومت کردیم... تا نیروهای تازه نفس رسیدند و عملیات را ادامه دادند و به لطف خدا متعادل پیروز به روستای ابوشانک آبادان برگشتیم.
چه خاطره تلخی در جنگ تحمیلی دارید ؟ اینکه یک گردان رفتیم برای عملیات و از نصف کمتر برگشتیم، اکثر دوستانم شهید شدند از جمله دانش آموز شهید علی کریمی (همکلاسی دوره راهنمایی)و نصرالله محققی اهل روستای اصله از توابع شهرستان فامنین بودند. در روز پاتک و حمله دشمن بودیم پیرمردی که مجروح بر روی زمین افتاده بود من صدا کرد گفت امدادگر گفتم حاجی بامن هستین گفت بله چرا که روی کوله پشتی من برای امدادگر بود. رفتم طرف پیرمرد با باندی که در کوله بود داشتم بازوی دستش رو باندپیچی می کردم ناگهان دیدم از قلبش خون داره بیرون میزنه، از من خواست کلاه آهنی رو از سرش باز کنم تا اینکار رو انجام دادم دراز کشید و چشمش را بست، نزدیک غروب آفتاب بود بر می گشتیم و دیدم به شهادت رسیده است.
آیا خاطره شیرین در مناطق عملیاتی دارید؟ بعد از شکست درعملیات کربلای4، پیروزی در عملیات کربلای 5 بود و اینکه فرمانده گردان شهید امیر وزن با هفت نفر از رفقام که در گروهان باشیم با تبسم و لبخند موافقت کرد. مهمتر از این بود که بچه های گردان 159 که اکثرا لُر بودند به احترام ما هفت نفر ترک، با هم فارسی حرف میزدند تا حرمت میهمان را داشته باشند.
انتهای خبر / ح
دیدگاه شما