* به عنوان یک ایرانی نخبه داریم در این جامعه زندگی می کنیم و نمی توانیم نسبت به گفتمان های حاکم جامعه مان، نسبت به پروسه ها و برنامه های این جامعه و این نظام سیاسی بی توجه باشیم، اگر خودمان را دوست داریم، اگر این میهن را دوست داریم، حتی اگر هیچ ارتباطی هم با این نظام نداشته باشیم، نمی توانیم نسبت به این الفاظ بی توجه باشیم، ما داریم در این جامعه زندگی می کنیم، پس باید نسبت به آن مطلع باشیم، حداقل بدانیم که برآیند نخبگانی کشور ما که از زبان رهبری دارد بیرون می آید، دارد چه پروسه ای و چه برنامه ای را طی می کند، دانش بنیان یعنی چه؟ و ...
* اقتصاد مقاومتی یک گفتمان(Discourse) است، هم به مفهوم زبانی، رسانه ای، ادراکی و ذهنی آن و هم به مفهوم واقعی آن که یک برنامه اقصادی است، ولی بریده از نظام قدرت آن قطعاً نیست، «نظام قدرت» اگر نیاید پای کار-حالا رهبری یک بخش از نظام قدرت است- بقیه نظام قدرت اگر نیاید پای کار، قطعاً چرخ دنده های آن کار نمی کنند، اقتصاد دانش بنیان هم همین طور.
* بعنوان یک Discourse کاملاً مرتبط است با این فضای موجود در دنیا، یعنی اگر ما الان می گوئیم اقتصاد دانش بنیان، بانک جهانی هم پروژه اقتصاد دانش بنیان دارد، چه بسا جلوتر از ما بحث از Knowledge Worker می کند، می گوید کارگران ده سال آینده باید دانش بنیان شوند، حتی کارگران ساده! ، ما داریم در این فضا نفس می کشیم.
* یک برنامه ای در یورونیوز هست به اسمLearning World ، در این برنامه خبرنگار وارد یک کلاس درس می شود و بچه های اول ابتدائی را نشان می دهد و می گوید 60 درصد این بچه ها بیست سال بعد در مشاغلی کار خواهند شد که هنوز خلق نشده است و شما هیچ اسمی از آن مشاغل بلد نیستید و تصوری هم حتی از آن مشاغل نخواهید داشت، این یک جریانی است که دنیا دارد می رود به سمت آن، من هم همین طور هستم، من هم می روم سر کلاس بچه های ایرانی و می گویم این بچه ها بیست سال بعد کجا کار خواهند کرد؟، اگر کسی بگوید بیست سال بعد این دارد قالی بافی می کند، می گویم قالی یک ارزش افزوده ای دارد، اشکالی هم ندارد، ولی اگر این آقا می تواند جوری تربیت شود که 10 واحد ارزش تولید کند، اگر 2 واحد ارزش تولید کند خام فروشی انسان صورت گرفته است!، این منطقی و عقلانی است و دنیا هم دارد به این سمت می رود، من هم باید نقش خودم را ایفا کنم.
* اقتصاد مقاومتی یک برنامه کوتاه مدت نیست، یک پروسه است، یک راهبرد کلان است، تاکتیک نیست، مربوط به دوره تحریم نیست، اتفاقاً اگر هجمه ها همه تمام شوند باز هم تک تک این عناصری که امروز در سند سیاست های کلان اقتصاد مقاومتی می بینیم برای ما برنامه اند و باید به اینها به عنوان یک راهبرد توجه کنیم، بعضی وقت ها باید معنا بکنیم، معنای بومی خودمان! ، اصلاً «اقتصاد مردمی» یعنی چه؟
ما آمده ایم در حوزه سیاسی مردم سالاری دینی را تعریف کرده ایم و نهادهای آن را هم ساخته ایم، مردم سالاری دینی اقتصادی یعنی چه؟ باید بتوانیم تعریف کنیم، اگر در حوزه نظریِ نخبگانی تعریف نکنیم و به فهم عمومی نرسانیم و در حوزه ارتباط نخبگان با کارشناسان و هر دوی اینها با مردم آن را تعریف نکنیم، نظام سیاسی قدرت هم از شخص رهبری تا قوه مجریه، قوه مقننه، قوه قضائیه، رسانه، نظام تعلیم و تربیت پای کار آن نیایند، هیچ فایده ای نخواهد کرد!
* مثلاً رهبری در جایی می فرمایند؛ «اقتصاد مقاومتی همان اقتصاد کار آفرینی است»، حالا کارآفرینی یعنی چه؟ کارآفرینی یعنی؛ «نوآوری» ضربدر «ریسک پذیری»، نوآوری را می آید و شعار سال می کند و ریسک پذیری آن را می رود و به آموزش و پرورش می گوید؛ بچه های ایرانی از سنین ابتدایی، باید ریسک پذیر بار بیایند. یکی از چیزهای خوبی که در فرهنگ غربی ها وجود دارد همین روحیه ریسک پذیری است.
* ریسک پذیری برای بچه های ایرانی خواسته می شود، سال هم «سال نوآوری» می شود، چند سال بعد هم می گویند؛ «اقتصاد مقاومتی یکی از معانی اش همان اقتصاد کارآفرینی است»، این حلقه ها را کنار هم دیدن، نشان می دهد این مجموعه یک نظم نسبی و منطقی دارد، این رهبر نقشه ای را می فهمد و دارد این نقشه را پیاده می کند، ولی اگر بدنه کارشناسی این نقشه را نفهمد، یعنی آدم که می رود در آموزش و پرورش و می بیند آنها اصلاً ریسک پذیری برای بچه ها، در برنامه شان نیست، کتاب های درسی هنوز همان زاغک و پنیر بیست سال پیش است، آنوقت یعنی این که این سیستم ها با هم کار نمی کنند!
* رهبری می فرمایند؛ «اقتصاد دانش بنیان»، بعد جلسه می گذارند با شرکت های دانش بنیان، بعد می فرمایند سه هزار شرکت کم است و من بیست هزار شرکت دانش بنیان می خواهم، بعد به شرکت های دانش بنیان می گویند؛ «تجاری سازی علم و تولید ثروت از علم به جای نفت»، بعد می روید در سیستم آموزش عالی و می بینید که وزارت علوم، مثلاً این دانشجو اگر دانشجوی رشته شیمی بود، بیست سال پیش این واحدها را می خواند، حالا هم دارد همین واحدها را می خواند!، در حالیکه بیست سال پیش این واحدها را می خواند که در بهترین حالت می خواست کارشناس یک کارخانه بشود، اما الان به او می گویند اگر کارخانه ای هم سراغ تو نیامد، تو باید کارآفرین باشی، خودت یک شرکت دانش بنیان تاسیس کنی، تجاری سازی فرمولت را هم بلد باشی، بازاریابی هم بلد باشی، در بازارهای جهانی هم بروی و برای فرمول خودت مشتری پیدا کنی، خوب این آقا باید از کجا تجاری سازی بلد است؟ در واحدهای درسی اش نیست!، مرز دانش را آیا در سر فصل های دانشگاهی اش دارد؟، که بتواند با شرکت های دانش بنیان کره ای رقابت کند؟ نیست! ، این یعنی ساب سیستم ها (Subsystem) کار نمی کنند، و رهبر دیگر یک نفر است، هیچ وقت با یک نفر و یک گل بهار نمی شود!، با یک نفر ولو در بالاترین سطح، اگر ساب سیستم ها نخواهند اقدامی صورت نمی گیرد!... اقتصاد فرق می کند با سیاست، چرخ دنده های آن متفاوت است با چرخ دنده های سیاست و زود گرم نمی شوند، نیروهای محرکه درونی و کار رسانه ای اقتصاد هم فرق دارد با سیاست.
* بهترین استراتژی، استراتژی پیامبر است، پیامبر وقتی که اسلام کرد، با یک نظاماتی مواجه بود به اسم «جاهلیت»، پیامبر در مواجه با جاهلیت سه استراتژی به کار برد؛ «نفی، امضاء و تاسیس»، ما هم همین کار را داریم، ما هم باید یک بخش هایی از غرب یا به تعبیر تند آن «جاهلیت مدرن»، را نفی کنیم، یک بخش هایی از آن را امضاء کنیم- نه جاهلیت را، پیامبر هم جاهلیت را امضاء نکرد، مثلاً گفت در دست شما آدم های جاهلی چیزهای خوبی هم هست-بخشی را هم از صفر تاسیس کنیم.
* مثلاً همه عقود اسلامی ما همچون مضاربه، مساقات، جعاله و ... امضائی هستند، همه این عقود، عقودی بود که زمان جاهلیت اجرا می شد، یعنی هیچ عقد جدیدی را پیامبر اضافه نکرده است، اصل آن را امضاء کرد، چه بسا بخش های زیادی از قوائدهای آنها را امضاء کرد، بخشی از ریز قوائدهای آنها را هم تغییر داد، بعضی از عقود را هم بیشتر تغییر داد، یک چیزهایی را هم تاسیس کرد، مانند؛ خمس، زکات و ...
* ما هم می گوئیم نوع رفتار ما با تئوری های اقتصادی غرب باید به گونه ای باشد که یک قوه پالایش و نقد داشته باشیم که اگر بتوانیم پیج و مهره های آن را باز کنیم و درون آن را ببینیم که اگر با اصول اسلامی پیدا کنم–که البته تشخیص خلاف اصولی اسلامی بودن مجتهد می خواهد- یک جائی از آن را هم امضاء کنیم و جایی را هم تاسیس می کنیم. اگر توانستیم دقیق پالایش کنیم، این پیچ و مهره باز کردن را می گویند: Deconstruction ، یک روش است، یک متدولوژی است که با آن پیچ و مهره گفتمان ها رو باز می کنند تا درون آن را ببینند، فلاسفه معتقدند اگر پیچ و مهره های هر مفهومی علمی و تئوریک را باز کنیم، می رسیم به یک سری عناصر تشکیل دهنده، آن عناصر پایه ای چند چیزند، یک؛ هستی شناسی، دو؛ انسان شناسی، سه؛ غایت شناسی ، چهار؛ ارزش شناسی ،پنج؛ معرفت شناسی، شش؛ تکلیف شناسی
* ما اول می رویم سراغ مفهوم سازی اقتصاد مقاومتی، تا ببینیم اقتصاد مقاومتی چیست؟، اقتصاد مقاومتی قبل از علم و دین و نقل، یک مفهوم عقلی است، هیچ بشر عاقلی را سراغ نداریم در دنیا که یک سازه ای را ساخته باشد و در حد توانش به فکر مقاوم سازی آن نباشد، هر جای دنیا باشد اصل بر استحکام و مقاومت و قوام است. اساساً انقلاب اسلامی اگر به جایی برسد که بگوید من می خواهم اقتصادم را مقاوم کنم، دارد حرف عقلانی میزند، چرا عده ای ناراحت می شوند! ، چرا می گویند این سیاست زدگی است!
* حالا که عقلی است، مگر می شود عقلاء عالم، علماء دنیا به آن نپرداخته باشند؟، در یک نگاه ساده و در یک جستجو مشخص می شود که حداقل ده پایه علمی ما داریم در اقتصاد که اینها نشان دهنده وجوه تئوریک این حرف-اقتصاد مقاومتی- هستند. حالا آن تئوری قطعاً ابعاد عقلانی دارد، آن ابعاد عقلانی اش را باید بگیریم، ابعاد زمانی و مکانی اش را هم باید با زمان و مکان خودمان تطبیق بدهیم، با انقلاب اسلامی و ایران و اسلام و ... هم اضافه بکنیم و تئوری های بومی خودمان را داشته باشیم، که می شود همان الگوی اسلامی ایرانی مان در بخش اقتصاد مقاومتی.
* اسامی آن را مرور می کنیم؛ در دنیا چیزی به اسم resilience Economic (انعطاف پذیری یا تاب آوری اقتصادی) وجود دارد و جالب این است که در حد نرم افزار هم کار کرده اند و شرکت ها و بنگاه ها می توانند خودشان را به لحاظ انعطاف پذیری چک بکنند، مفاهیم دیگر؛ Economic Vulnerability (آسیب پذیری اقتصادی)، Economic Anti-fragility (ضدشکنندگی اقتصادی)، Sustainable & persistent economy (پایداری و تداوم اقتصادی)، Economy solidarity (استحکام و پیوستگی متقابل در اقتصاد)، Macroeconomic stability (ثبات اقتصاد کلان)، Economic deterrence (اقتصاد بازدارنده و بازدارندگی اقتصادی) Robustness of institutions & economies (مقاوم بودن اقتصادها و نهادها)، Stationary in economics(تحلیل وضعیت اِستادگی در اقتصاد) ، Steady state economy (اقتصاد با وضعیت ثابت) و Carrying capacity (متحمّل)، Sanctions Busting (تحریم شکنی در اقتصاد) و ...
* وقتی مقام معظم رهبری بحث اقتصاد مقاومتی را مطرح کردند، عیناً از ما دانشگاهیان خواستند که برای این مفاهیمی که من می گویم، شما با زبان دانشگاهی و آکادمیک بروید-حتی لفظ انگلیسی آکادمیک را هم به کار بردند- این حرف ها را بیان کنید، چرا؟ چون ایشان آدم عاقلی است و می داند که من اقتصاددانی که نشسته ام در دانشگاه ها، بالاخره این کتاب های درسی و تئوری ها را خوانده ام، اگر رهبر و نظام سیاسی به زبان من حرف نزند من نمی فهمم. من اگر با زبان شما صحبت نکنم، با شما نمی توانم ارتباط برقرار کنم.
* ما در پروژه های انقلاب اسلامی به طور کل و در مسئله اقتصاد هم بطور خاص، از اول انقلاب ما این مشکل را داریم که جامعه نخبگانی ما گاه زبان رهبران سیاسی، رهبران فکری و حوزویان را نمی فهمند، وحدت حوزه و دانشگاه هم یک مفهومش این است که دانشگاهی زبان حوزه را بفهمد و حوزه هم زبان دانشگاه را بفهمد.
ادامه دارد...
دیدگاه شما